اصول فقه مقارن
جلسه 7- در تاریخ ۱۷ آذر ۱۳۹۸
چکیده نکات
ادامه گزارش محتوایی از فقه و عقل از فصل دوم از بخش دوم
صغرای قاعده ملازمه
کاربرد غیر استقلالی عقل
موارد کارایی غیر استقلالی براساس فهرست فقه و عقل
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آل محمد
ما در کتاب فقه و عقل بر اساس فهرست، رسیدیم به فصل دوم از بخش دوم، فراموش نکنیم در بخش دوم ، کاربردهای استقلالی عقل، محل بحث ماست یعنی آن جایی که عقل می خواهد سند باشد؛ فصل اول، حو ل و حوش قاعده ملازمه گذشت و اصل کبرا پذیرفته شد. در مقابل کسانی که می گفتند کلما حکم به العقل ، لم یحکم به الشرع ؛ یعنی ثابت نیست که شرع حکم کند و منظو راین است .در مقابل این ها نویسنده کتاب و خواننده کتاب اگر همراهی کند تا این جا به این نتجیه رسیدیم که اصل کبرا بحثی ندارد، و به نظر من این ها برمیگردد به این که گروه اول تصور درستی از قاعده ملازمه نکردند یک آقایی گفته بود که قاعده ملازمه را مشهور شیعه قبول ندارد؛ اوج بی اطلاعی است و در واقع اکتفا به همان کلیات ابوالبقای شب درسی است....
قاعده ملازمه از قواعدی است که تاامروز نشده کسی درست تصور کند و انکار کند، اما می دانید که کبرای ملازمه به کار ما نمی آید، حضرت آقای خویی می فرماید : این قاعده ، در واقع کبرایی است که صغرا ندارد، اگر کتاب را دقت کنید مباحث قبل کبرای قاعده ملازمه بود الان میرود سراغ صغری قاعده ملازمه ؛ تنظیم یک تنظیم منطقی است و یک نظمی در پشت آن است.منظور از صغرای قاعده ملازمه، این است که یک کسی به ما می گوید ایها الاصولی، کلما حکم به العقل، حکم به الشرع کجا می آید؟ ببینید برای قاعده ملازمه ، دو جا تعریف شده است؛ یکی همان که دیروز مطرح کردیم و گفتیم اگر یک مصلحت، لازم التحصیل، یا مفسده لازم الاجتناب را عقل درک کند، این جا، جای ملازمه است. شما فرض کنید، اصلا هیچ دینی هم در کار نیست؛ ما هستیم و هما ن خرد بر مبنای قوه الهی؛ اگر ما باشیم و آن قوه الهی نهاده شده درمن و شما، که امر مان می کند ونهی امان می کند اگر به او برخی ازکارهارابگوییم می گویدلازم التحصیل است و برخی دیگر را بگوییم می گویدلازم الاجتناب است مثلا می گوییم رد امانت، صداقت، شکر منعم ؛ وجوب نظر در معجزه...می گویداین ها چیزی نیست که شما از کنارش بگذرید.مصلحت لازم التحصیل دارد این جا قاعده ملازمه می آید که بگوییم حکم به العقل حکم به الشرع و لذا اگر شماره 1را نگاه کنید نوشتیم عقل و درک ملاکهای احکام شرع؛ادراک احکام شرع؛ این جا باید خیلی حواسمان باشدکه منظور از درک احکام شرع نه اینکه یعنی حکم شرع آمده و ایشان می خواهد ملاک آن را درک کند، حکم مکشوف منظور نیست؛ حکم نامکشوف منظور است....اینجا آن بساط اختلاف پهن می شود؛ در همین حوزه مشهد شما و قم ما اگر مصاحبه با فضلا و اساتید داشته باشید بالای نوددرصد معتقدند عقل ناتوان است و فکر هم می کنند درست می گویند! و مثلا خوب دارند احتیاط می کنند!و معتقدند که عقل ناتوان از درک احکام شرع است. آخرین بیان و شیک ترین بیانش هم متعلق به اصفهانی است که دیروز هم گفتم او می فرماید : ما حتی ممکن است بفهمیم ولی موانع را نمی توانیم بفهمیم. بعد هم عقل نمی خواهد خودش حکم کند، بلکه می خواهد سند شود برای حکم شرع، در این حالت شما هم باید مقتضیات عقل را درک کنی ، هم این که موانع آن را و موانع هم جالب است بدانید که برخی وقتها بعدا خودش را نشان میدهد، مثلا در موضوع دمکراسی فرض کنید عقل حسابگر می گوید دمکراسی یا بهترین راه ممکن است ، می گوید خیر الطرق المیسرة است ، خیر الموجودین است حالا همین دمکراسی بعد از سی یا چهل سال که اجرا می شود، تازه مفاسد آن پیدا می شود تازه معلوم می شود فلان بچه شانزده ساله با فلان استاد دانشگاه رایشان یکی است لذا در دمکراسی می توان رای را خرید یا فروخت این ها در دمکراسی است اصفهانی می گوید شمااگر بخواهید از درک عقل به حکم شرع برسید باید هم مقتضیات را بفهمید هم موانع را شما هنر کنید مقتضی را نهایتا بفهمید و مصالح و مفاسد را نمی فهمید...آقای صدر خیلی او در این باره مخالفت نمی کند.یادتان باشد شیخ انصاری در ص 11رسائل قدیم می گوید: الانصاف....با این که او اصولی عدلیه است و اشعری نیست و قاعده ملازمه را قبول دارد می گوید الانصاف ان الرکون الی العقل فیما یرتبط بدرک مناطات احکام الشرع مشکل ؛ این یک اندیشه؛ بیان انکار....اگر این طور باشد عملا ، دیگر فایده ندارد ما از عقل نمی توانیم در کارایی سندی استفاده کنیم اصول هم خواستیم بنویسیم نگوییم منابع استنباط چهارتا است.چون آن جا بحث کارایی سندی است. نه کارایی ابزاری....
این جا کتاب چون عقیده اش این نبوده است؛ عقیده اش این بوده که اثبات درک مناط باید اتفاق بیفتد برای این اثبات دو کار باید کرد یکی جواب مخالفان را بدهد و دوم این که اقامه دلیل کند، من اگر خودم می آمدم دلیل می آوردم، کافی نبود و لذا ما این جا دو کار کردیم یکی این که جواب آن ها را دادیم و دیگر هم برای اثبات دلیل آوردیم. برای جواب آن ها ، یک کار که من کردم این که با استفاده از نقض آن ها مطلب را جلو بردم ما با سه شخصیت در این باره مواجهیم.فقط این سه نفر نیستند شیخ انصاری آقای اصفهانی و آقای خویی و لذا در کتاب، از این سه نفر که ما نام بردیم از خودشان نقض آوردیم. و گفتیم که اگر شما قبول ندارید چرا شما گاهی وقتها، به عقل استناد کردید؟جالب است که بدانید آن سه موردی را که من آوردم، سه مورد بوده که دلیلشان فقط عقل بوده است. تمام مواردی را که شیخ انصاری می گوید تدل علیها ادلة الاربعة من می توانستم بیاورم چرا؟چون وقتی می گوید ادله چهارگانه یکی از موارد عقل است ببینید چند بار از کلمه ادله اربعه استفاده کرده یا آقای خویی سرچ کنید ببنید این ها چند بار استفاده کردند از این واژه.یا باید گفت روی ممشای قوم حرف زده است یا این از نظر جواب مخالفان.از نظر اثبات ؛ببینید اگر کتاب را دنبال کنید، من برای اثبات صغر ا ، هم از روایات استفاده کردم مثل این روایت : ان لله علی الناس حجتین؛ حجة ظاهرة و حجة باطنة.اما الحجة الظاهرة فالانبیاء و الرسل و الائمة و اما الحجة الباطنة فالعقول.....یا روایتی که امام می فرمایند که عقل یدرک به الحسن من القبیح... در بخش روایات ببینید؛ اصلا مگر ما روایت می خواهیم؟جان ما فدای ائمه مگر نیاز است؟ ما وجدانا نمی توانیم خودمان، حداقل برخی چیزها را بفهمیم مثلا برای درک پلشتی خیانت به امانت ...نیاز به این داریم که حتما روایت داشته باشیم و وجدانا نمی توانیم درک کنیم؟!
مثلا دولت حق نداردبه حریم خصوصی شهروندان ورود کند، دولت چه حقی دارد که گوشی من را کنترل کند؟!چه حق دارد دوربین مدار بسته بگذارد؟ چه حق دارد شنود کند؟ چه حق دارد جاسوس بگذارد؟ چه حق دارد ورودی شهرها یک پاسدار بگذارد و یک بسیجی و یک نیروی انتظامی که مثلا صندوق عقب ماشین را بزن بالا! حق ندارد ....این ها همه خلاف شرع است و لذا یک استنباط اولی شده که نظام حاکمیت و هر کسی حق ورود به حریم شخصی دیگران را ندارد، این را کنار بگذارید و از آن طرف هم استنباط شده ، که باید امنیت مردم حفظ شود؛ حاکمیت باید به گونه ای امنیت را برقرار گند که اگر خواستم میهمانی بروم نباید صدها قفل به در بزنم ....فرزندم یا زن و دخترم خواستند بیرون بروند من خیالم راحت باشد. امنیت مستلزم چیست؟کنترل...اتوبوس ها را کنترل کنند؛ ورودی شهرها را کنترل کنند....شنود کنند پس چه شد؛ حرام است تجسس و لازم است تامین امنیت.... تزاحم واجب و حرام .....این جا است که عقل ورود می کند و میگویدآن مقدم بر این است.یا برای خیابان کشی که خانه هایی را دولت خراب می کند از طرفی تصرف در مال غیر است و از سویی رفاه شهروندان اقتضای انجام و خیابان کشی را دارد.این موارد مصداق استنباط و درک عقل است جالب است بدانید آقای خویی که می فرماید : صغرا ندارد؛ ایشان می گوید یک سنجه ثابت عقل است....مثلا در جریان قطع نماز و دادن بدهی به طلبکار ؛ مصداق تزاحم است اگر بدهی را بخواهد بدهد ،نماز را باید قطع کند و اگر بخواهد نماز را ادامه دهد ، طلبکار منتظر می ماند.....
این که آقایان می گویند هیچ کجا عقل ما درک نمی کند، ما این را نمی فهمیم. خودتان که دارید نقض می کنید خارجا هم این حرف درست نیست آخرین ورژن این حرف، سخن آقای اصفهانی است که می گوید مقتضیات را درک می کند....به هر صورت ما اصراری بر اثبات مطلب نداریم ...آقای صدر که می گوید حضرات معصومین جایی باقی نگذاشتند که عقل بخواهد حضور پیدا کند، شاید حدود دو دهه فکر مرا مشغول کرده بود به این مطلب که جایی هست که عقل درک کند ولی شرع مطلبی در آن باره نداشته باشد نه به طور خاص و نه به طور عام ...بعدا که بحث فقه و مصلحت شد، و استنباط دوم مطرح شد و ما به این نتیجه رسیدیم که در استنباط دوم، اولا استنباط است ثانیا تزاحم خیلی جاها فقط سنجه عقل است چون موردی بوده و جزئی بوده شارع ورود نکرده است . مثل همین مثالی که در فقه اجتماعی و سیاسی زدم این ها همه را عقل داوری می کند، راننده ای را در نظر بگیرید که در حال رانندگی است یک وقت می بیند که یک ماشین با یک سرنشین از روبرو می آید حال یا خواب است یا به هر دلیل دقیقا روبرو می آید و خطر تصادف است واین هم یا باید بزند به ماشین کناری یا این که ماشین را کج کند و بزند به حاشیه جاده این جا اگر دقت کنید دو حرام یا دو مفسده است: مستقیم برود باید کسی را بکشد اگر ماشین را به چپ و راست منحرف کند، بازهم ممکن است کسی آسیب ببیند این جا عقل حسابگر می گوید که اهم – مهم ؛ جان یک نفر ، جان چندنفر ....بنابراین عقل، می تواند صغرا داشته باشد این را به کتاب اضافه کنید هم در استنباط اول و در استنباط دوم؛ د راستنباط اول خیلی وقتها احد الادله الاربعه است .....که سه مورد این ادله در کتاب هست؛اما در استنباط دوم ، خیلی وقتها تنها دلیل فقیه است.
دوم: نوشتیم عقل و درک ملازمات احکام شرع؛ عنوان کوچک است اما توضیح آن دقیق و مفصل است ببینید، منظور از عقل و درک ملازمات احکام شرع این است که عقل گاهی وقتها می آید یک حکم شرعی موجود را ملازماتش را درک می کند آن درک احکام شرع را گفتیم حکم نیامده ، که در واقع عقل می خواهد آن حکم را کشف کند، (حکم نامکشوف) این جا باید بنویسیداحکام شرع مکشوف؛ این غیر از آن است. یعنی یک حکم شرعی آمده و مکشوف هم هست و ما نمی خواهیم برای کشف او از عقل استفاده کنیم.ولی یک ملازماتی به این حکم می بندد و آن ها را درک می کند؛ باید مثالش راحدس بزنید؛مثل این که شارع نماز را واجب می کند ، عقل می آید و مقدماتش را واجب می کند؛ درک می کند لزوم ملازماتش را ؛ ملازم گفتم تا هم لازم را در برگیرد هم ملزوم را و هم خود ملازم را ....یکی از مثالهایش همین مقدمه واجب است؛ مگر نخواندید که گفتند مقدمه واجب ، واجبٌ عقلاً....؛منتها بحث است که آیا شرعا هم واجب است یا واجب نیست؛ یا گفته اند اگر نهی از یک چیزی شد نهی از شئ دلالت می کند بر حرمت مقدمات موصلش یا گفتند که امر به شئ مستلزم نهی از ضد است ؛ اگر شارع گفت بلند شو، نماز بخوان یعنی ننشین ؛نخور و نخواب....می شود حرمت ضد؛ این جا است که عقل این ها را درک می کند، چون عقل می گوید نمی شود یک چیز لازم باشد اما مقدماتش واجب نباشد؛ ایام حج، اگر درعرفات و منا باشید می توانید نروید گذرنامه بگیرید و ثبت نام نکنید؟در کاروان نروید و بلیت هواپیما نگیرید ...فردا می شود نهم ذی حجة و شما عرفات نیستید.این می شود مقدمات...عقل ملازمات احکام شرع را درک می کند ..وجوب و لزومش را ....این جا بحث است که اگر عقل درک کرد از این درک عقل ما به وجوب می رسیم یا نه؟لذا هر که وارد شد من الانس و الجن، و الملک؛ گفتند بحث سر لزوم عقلی نیست بحث سر لزوم شرعی است ؛ یعنی اگر عقل گفت مقدمه واجب، واجب است از این آیا وجوب شرعی هم اصطیاد می کنیم یا نه؟ مثلا ظهر که می شود من بیست واجب شرعی دارم، اولا باید بروم به طرف شیرآب؛ آستینم را بالا بزنم ؛ دستم را ببرم زیر شیر آب؛ دستم را خیس کنم و وضو بگیرم بروم دنبال مهر و ما یصح السجود علیه ...اگر قبله را بلد نیستم بپرسم و لباس مناسب بپوشم ..همه این ها واجب شرعی است این جا اختلاف است همان بحث طولانی کم ثمر است که عده ای بیایند و اصول را بکوبند ...ما این جا معتقدیم مقدمه واجب که عقل درک می کند، از آن حکم شرع در نمی آید چرا؟ چون لغو است. اگر وجوب به معنای جعل و اعتبار بگیریم ولی اگر به معنای خواستن شارع بگیریم ، شارع مقدمات را هم می خواهد . من خودم در بحث مقدمه واجب خیلی وقت گذاشتم آخر کار به این نتیجه رسیدم که نزاع بین مخالفان و موافقان به تفسیر وجوب بر میگردد مثلا مرحوم آشیخ عبدالکریم حائری در کتاب دُرَرِش می گوید شما را به خدا بحث نکنید که مقدمه واجب ، واجب است ؛ چرا بحث می کنید حتما واجب است مگر می شود مولا چیزی را بخواهد ، مقدمه داشته باشد ولی او مقدمات را نخواهد. ببینید آقای حائری وجوب را به خواستن و اراده حتمی معنا می کند اما اکثریتی که می گویند واجب نیست، می گویند جعل شود یک بار نماز جعل شود و یک بار هم به طرف شیر آب رفتن جعل شود ؛ این ها حکم را صرف اراده نمیدانند...
سوال این است که آیا در مستحبات و مکروهات هم ملازمه هست؟ مثلا اگر عقل ما گفت اگر این کار انجام شود، خیلی خوب است؛ نمی گوید ضرورت است می گوید خوب است.سنی ها می گویند مصالح تحسینی – تکمیلی . البته شیعیان هم دارند منتهااصلش مال اهل سنت است .مثلا انسان صدقه دهد، غیر صدقه واجب، عقل می گویدخوب است نمیگوید واجب است؛ یا آدم از آنچه که دوست دارد صدقه دهد، نه چیزهای بدرد نخور ، اخلاقیات هم خیلی از آن به همین شکل است ؛ یا اقدامات دولت هم به این شکل است. مثل بحث زیباسازی شهر ، این ها را نگوییم که جزء واجبات نظام است. آیا قاعده ملازمه در مستحبات هم می آید؟بحث نشده و قدر مسلم از قاعده ملازمه کجاست؟خیلی بحث مهمی است برای کسانی که می خواهند بحث های تربیتی بکنند.مثلا خانم اگر میوه به بخورد فرزند او زیبا می شود؛ یا لااقل کدو و شلغم نخورد که فرزند زشت شود! فرض کنید که در این باره نصی هم نداریم، و بیاییم از این کشف کراهت شرعی کنیم ،یا مثلا کشف استحباب کنیم مثلا اگر کسی مویش را زیبا کند ....اگر گفتیم ملازم هست ؛....به هر حال بسیار سخت است چون میدانید د رمستحباب، و مکروهات ممکن است شارع به هر حال یک مثلا جعل نکند وآن دلیل می خواهد ما می توانیم روبه قبله بایستیم و قسم بخوریم که نماز شب مستحب است. اما این که قسم بخوریم که اگر فلان میوه را بخوری حتما فرزندت زیبا می شود و ....حتی ما معتقدیم این ها ، حتی آن هایی که روایت دارد، باید دید امام علیه السلام ، من حیث انه مبین شریعت این را فرموده اند یا من حیث انه مرشد؟ من گفته ام که ائمه ما از دوازده شان صحبت کردند...
پیامبر بما هو شارع و ائمه بما هم مبین شریعت ، اما گاهی اوقات بما هو مرشد و گاهی اوقات بماهو مصلح اجتماعی یا بما هو طبیب اگر این طور باشد استفاده کراهت یا استحباب از خود احادیث هم مشکل است.و لذا کم می شود مستحبات و مکروهات ….نمی خواهم بگویم خدای ناکرده اگر چهارتا کار را هم که انجام میدادیم انجام ندهیم، رجاءً انجام دهیم. پیغمبربما هو نبی بما هو سائس بما هو قاض ...ما در کتاب سه شان را تبدیل کردیم به دوازده شان ، بعد دیدم دوستانی این مطلب را دنبال کردند و این را رسانده اند به مواردی بیشتر...این بحث متعلق به سال 86 است و این اثر در فتوا دارد ...ما باید ببینیم این سنت نبوی یا سنت معصوم مطالبی که از آنان درهر قالبی صادر شده باید دید از چه شانی صادر شده است.خدا رحمت کند فقهای مارا ؛ گفته اند: کفالت کراهت دارد! جواهر می گوید بالاتفاق...دادگاه مرا قبول دارد در جریان آزاد سازی مثلا یک زندانی ، دادگاه به من می گوید تو کفیل شو، من این را آزاد می کنم؛ ممکن است این بنده خدا مثلا شب عروسی دخترش هست،نمی دانسته و در رانندگی زده کسی را کشته است، حکومت هم می گوید کسی کفیل شود ، من این را آزاد می کنم والبته حق هم دارد، و من هم کفیلش می شوم...این جا خداوکیلی من کار مکروه انجام دادم؟!آقایان هم که از خودشان حرفی نمی زنند ....آن ها هم به روایاتی تمسک می کنند....به این روایت که الکفالة غرامة خسارة ندامة که امام صادق علیه السلام دارند....باید دید آیا این جا امام صادق علیه السلام این مطلب را به عنوان مبین شریعت دارند بیان می کنند؟ یا دارند لازمه طبیعی عمل را بیان می کنند این اتفاقا منافات با استحباب عمل ندارد این آیا میدانید مثل چه می ماند؟ این مثل این می ماند که کسی به من می گوید آیا من ضامن فلانی شوم یا نه؟ من هم به او می گوید من ضامن او شدم و پشیمانم....یا اگر می توانی قسطهای او را بدهی، ضامن شو...آیا از این کلام بر می آید که این کار بد کاری است؟ دوستان! این نگاه خیلی اثر در اجتهاد دارد....که ما شان معصوم را بفهمیم اگر این مهار نشود حرف من ، خطرناک می شود؛ بعدا یک چند نفر از این ژورنالیست ها و پوپولیست ها، می آیند و هر چه آیه و روایت است حمل بر چه می کنند؟غیر بیان شریعت....برخی این حرفهایی که می زنیم ضرورت خطرناک است...از طرفی ضرورت است چون توجه نشود همین فتاوا بیرون می آید و از طرفی هم خطرناک است چون دست برخی ها هست ...این که من میگویم متضلعان باید وارد این گونه مباحث شوند، به این دلیل است.
اجمالا این بحث ملازمات این رادارد که آیا شامل مستحبات یا مکروهات هم می شود ؟ که اگر این طور شد دایره مستحبات و مکروهات وسیعتر می شود....اگر کسی این موضوع را بردارد به عنوان موضوع پایان نامه کار جدیدی است؛ قانون ملازمات د رغیر الزامات یعنی د رغیر واجب و حرام ؛ این موارد را بیاورد و آن ها را هم بیاورد و اگر کسی در قالب پایان نامه حال ندارد استفاده کند، یک مقاله نابی در می آید.در هر حال این موضوع هم برای پایان نامه خوب است هم مقاله.....
اگر کسی خواست ببیند اول درس را ببیند بعد کتاب فقه و مصلحت را نگاه کند ، در بحث تعادل و ترجیح دربحث مناشئ تعارض، آن جا گفتم اول باید تعارض را منشا شناسی کنیم، خیلی وقتها که خواستیم این کار را بکنیم تعارض تبدیل به توهم تعارض میشود که دیگر آن اخبار علاجیه نمی آید.لذا بحثی هست به نام منشا تعارض...آن جا گفتیم به شان و شروط باید توجه کرد.فلذا اگر شان صدور را توجه کنید نمی آید روایت الکفالة ..غرامة خسارة را با اجابت مومن در تعارض ببنید...اصلا این با آن ربطی ندارد ...
نکته :د رمتزاحمین دو حکم مکشوف داریم و می خواهیم حکم دیگری را کشف کنیم، لزوم تقدیم هذا علی هذا است ... یکی ا زآقایان با این بحث ها گردو خاکی کرده بود که استنباط دوم، استنباط نیست و اجرا است.
نکته: اگر شارع حرفی را زد، برویم به دنبال این که روی چه مصلحتی بوده که گفته لازم نیست؛ اگر بفهمیم روی اطلاق یا دامنه حکم اثر می گذارد، و این طو رهم نیست که کار بی خودی باشد...ولی حالا می گوییم لازم نیست اما این طرف قضیه ما یک حادثه ای داریم که می خواهیم بدانیم حکم شرعی چیست ...مثلا بحث تفکیک قوا مطرح شده د رسیستم قانون گذاری جدید یک کسی هم ازمن و شما سوال می کند که اقای مجتهد ا زنظر اسلام تفکیک قوا چه حکمی دارد؟اصلا در اسلام تفکیک قوا داریم یا نه ؟ یک فقیه در راس باشد و قضاوت کند و ....؟به هر حال ما باید جواب بدهیم یا نه؟فرض کنید آیات و روایات هم چیزی در این باره ندارد....می آییم عقل را می آوریم وسط بدون احساسات ، ثمرات تفکیک قوا و مضرات آن را بیان می کنیم او می گوید این کار مصلحت لازم التحصیل دارد و بعد هم حکم شرعی را بیان می کنیم ؛ لذا می نویسیم تفکیک قوا در اسلام مشروع و بلکه واجب است. بستگی به درجه ان دارد.
الحمد لله رب العالمین
چکیده نکات
ادامه گزارش محتوایی از فقه و عقل از فصل دوم از بخش دوم
صغرای قاعده ملازمه
کاربرد غیر استقلالی عقل
موارد کارایی غیر استقلالی براساس فهرست فقه و عقل
نظر شما