header

مقدمه اصول فقه (1401-1402) - مقدمه اصول فقه (1401-1402)

جلسه 102
  • در تاریخ ۲۸ خرداد ۱۴۰۲
چکیده نکات

تحقیق در مساله و نقد آن چه گذشت:
1. حل مساله به نحو عقلایی و مشابه تکوین مقدم است بر حل تعبدی و انتزاعی
2. لزوم ملاحظه لسان ادله باب مثل روایات قنوت و نماز جماعت
3. نقل چند روایت
4. در روایات قنوت تعبیر«فی» آمده که؛ ظرفیت سازگار است البته تعیّن برای ظرفیت نیز ندارد ولی در روایات جماعت تعبیر ظرفیت نیست بلکه ضد آن هست.
شاید بتوان تفصیل داد بین مثل قنوت و جماعت.
5. رأی استحباب در تطبیق (رأی مردم) از آرای ضعیف است و مدعی نتوانسته آن را ثابت کند، چنان که رأی سوم هم ثابت نشد! جالب این که گفته شده مستحب یا کالمستحب!
6. معتبر گاه برای طبیعت مرتبه کمال را در نظر می‌گیرد و برای مرتبه کمال شرط یا جزء اضافه می‌کند.
7. از جهت آثار شرعی و فقهی جداگانه باید بحث کرد.

متن پیاده سازی شده جلسه صد و دوم سال دوم درس خارج اصول فقه 28 خرداد 1402

صفحات 191 و 192 : کلیک کنید

بسم الله الرحمن الرحیم
النقد و التحقیق
بحث در مورد راه حلّ های تصور جزء و شرط مستحب برای واجب بود که بیان شد و با این حال دو کار باقی ماند که باید انجام شود: نقد و تحقیق، و این دو عمل باقی مانده هم با بیان اموری تمام می شود.
1. اگر بتوان مسأله جزء و شرط مستحب برای یک واجب را عقلی و عقلائی حلّ کرد نباید آن را انتزاعی یعنی ذهنی محض یا تعبدی حلّ کرد، مثلا در تکوینیات نگاه کنیم که آیا این نمونه دارد؟
فرض کنید یک نفر دستور می دهد که غذایی را بپزند، حال آیا می توان برای آن ارکانی تصور کرد که این ها جزء واجب مناسب با آن باشد یا اینکه مثلا چیزی باشد که جزء مستحب باشد؟
به نظر ما باید این ها را مطمح نظر قرار بدهیم لذا یک وقت تصور نکنید که بحث ما در اعتبار است و معنا ندارد که از تکوین کمک بگیریم، اتفاقا اگر امکان داشته باشد باید کمک بگیریم. بله، در مواردی هم نباید بین اعتبار و تکوین خلط کرد، اما اگر مثلا مرکبات اعتباری را با مرکبات تکوینی مقایسه کنیم و از آن چیزی برای اینجا به دست بیاوریم هیچ اشکالی ندارد.
2. آیا صحیح است که در مورد جزء و شرط مستحب تصمیم بگیریم ولی به روایات مراجعه نکنیم؟
به عنوان مثال در نماز در مورد قنوت، جماعت، اذان و اقامه آیا نباید لسان ادله را ببینید، حالا اگر بیان کنید لسان ادله را نگاه کردیم و از آن چیزی استفاده نکردیم این یک حرف دیگری است که هر چند ما همچین حسن ظنّی نسبت به آن نداریم.
بنابراین لازم است که قبل از هر چیزی لسان روایات لحاظ شود، مثلا در باب روایات قنوت ببینیم آیا راه حلّ اول که بیان کرد قنوت مستحب نفسی در نماز است و الا ماهیت نماز با قنوت مزیت و نقیصه به دست نمی آورد، لذا ظرف و مظروف هستند، با لسان ادله مناسبت دارد؟
یا راه حلّ دوم که بیان کرد مستحب تطبیق نماز بر جماعت است، حالا اگر بررسی کردیم که امام صادق (ع) چیز دیگری بیان فرمودند اینجا معلوم است که کلام حضرت مقدم می شود. 
3. در این امر چند روایت را بیان می کنیم که همه آن ها دارای سند هستند. اما روایات باب قنوت:
منها: الْقُنُوتُ فِي كُلِّ صَلَاةٍ فِي الْفَرِيضَةِ وَ التَّطَوُّع.  راه حلّ اول بیان می کرد که قنوت مظروف است و نماز ظرف است، مثل اینکه بیان می کنیم «زید فی الدار»، اینجا هم می گوییم «القنوت فی کلّ صلاۀ».
منها: مَنْ تَرَكَ الْقُنُوتَ رَغْبَةً عَنْهُ فَلَا صَلَاةَ لَهُ.  کسی که قنوت در نماز را ترک کند از این باب که از قنوت رغبت دارد، یعنی از قنوت اعراض می کند (حالا نه اینکه بخاطر عدم حواس و خستگی قنوت نخواند)، لذا این اشاره به اهل عامه دارد که خیلی با قنوت کنار نیامدند.
این حدیث خیلی با ظرفیت سازگاری ندارد، چون اگر ظرفیت باشد حالا اگر کسی اصلا از قنوت بدش بیاید چرا نمازش کلا صلاۀ باشد، لذا این روایت یک ارتباط بیشتری بین نماز و قنوت برقرار می کند.
منها: وَ الْقُنُوتُ سُنَّةٌ وَاجِبَةٌ فِي الْغَدَاةِ- وَ الظُّهْرِ وَ الْعَصْرِ وَ الْمَغْرِبِ وَ الْعِشَاءِ الْآخِرَة.  قنوت سنت و مشروع الهی است که در هر پنج نماز وارد. این اشاره به رفتار اهل عامه دارد که در نماز ظهر و عصر قنوت نمی خوانند و تنها در نمازهای جهری قنوت می خوانند.
اما در مورد جماعت در نماز روایاتی وارد شده است:
منها: الصَّلَاةُ فِي جَمَاعَةٍ تَفْضُلُ عَلَى كُلِّ صَلَاةِ الْفَرْدِ بِأَرْبَعٍ وَ عِشْرِينَ دَرَجَةً تَكُونُ خَمْساً وَ عِشْرِينَ صَلَاة.  نماز جماعت بیست و چهار برابر بر نماز فرادی فضیلت دارد.
این روایت را کنار راه حلّ دوم قرار بدهید که بیان می کرد ماهیت نماز با جماعت بالا و پایین نمی شود، یا راه حلّی که بیان می کرد رابطه ظرف و مظروف است، این روایت بر خلاف آن بیان می کند.
منها: الصَّلَوَاتُ فَرِيضَةٌ- وَ لَيْسَ الِاجْتِمَاعُ بِمَفْرُوضٍ فِي الصَّلَوَاتِ كُلِّهَا- وَ لَكِنَّهَا سُنَّةٌ مَنْ تَرَكَهَا رَغْبَةً عَنْهَا- وَ عَنْ جَمَاعَةِ الْمُؤْمِنِينَ- مِنْ غَيْرِ عِلَّةٍ فَلَا صَلَاةَ لَهُ.  نماز فریضه است ولی جماعت واجب نیست و لکن ارتباط وثیق با نماز دارد.
منها: فَضْلُ الْجَمَاعَةِ عَلَى الْفَرْدِ أَرْبَعٌ وَ عِشْرُون.  فضلیت نماز جماعت بر نماز فرادی بیست و چهار برابر است.
4. تحلیل لسان روایات.
نسبت به لسان نصوص روایات قنوت به دلیل استعمال لفظ «فی» می توان بیان کرد از آن ظرفیت به دست می آید ولی با این حال چون در بعضی روایات بیان می کند اگر کسی از قنوت اعراض کند نمازش دیگر نماز نیست، یک چیز وسیع-تر از ظرفیت را می خواهد بیان کند، که آن ظرفیت این بود که ظرف آن مورد همینجاست و شارع هم آن را می پسندد.
به هر صورت به خاطر اینکه کلمه «فی» در چندین روایت وارد شده است بیان کردیم اگر کسی راه حلّ اول را در مورد قنوت بیان کند اشکال ندارد، ولی به هیچ وجه نمی پذیریم که این راه حلّ را در مورد جماعت بیان کند. 
حالا به عنوان مثال در مورد سایر تکبیرات مثل تکبیر بعد از سجده، اینجا آیا باید این ها را با قنوت یکی کرد یا اینکه باید به لسان هر یک جداگانه نگاه کرد؟
اینجا باید بعضی از آن ها را با رابطه ظرف و مظروف لحاظ کرد و بعضی را جزء مستحب تصور کرد و لذا لازم نیست که با همه به یک دید برخورد کرد و به نظر ما این مراجعه نکردن به نصوص باب منشأ شده که بعضی از اعلام همه را به یک دید حلّ کنند و از طرفی هم نمی خواستند عقلائی آن را حلّ کنند و می خواستند همان انتزاعی، تعبدی یا ذهنی حلّ کنند که همین باعث شد این حرف ها را بیان کنند.
5. بنابراین وقتی این رویه را پیش بگیریم و لسان ادله و مرکبات را ببینیم شک نمی کنیم که اضعف آراء شاید از اقوی علماء اصول صادر شده است، به عنوان مثال مرحوم خوئی بیان کردند که تطبیق مستحب است به اینکه نماز را بر جماعت و نماز با قنوت تطبیق بدهیم و گرنه نماز با این اجزاء نه دارای مزیت می شود و نه اینکه بدون این ها نقیصه پیدا می کند؛ و حال آنکه روایات در باب جماعت این راه حلّ را ردّ می کند. (البته جالب این است که مرحوم خوئی بر این راه حلّ باقی نماندند.)
به نظر ما این راه حلّ صحیحی نیست، چنانچه راه حلّ اول برای جماعت اصلا صحیح نیست، یعنی ظرف و مظروف باشند به اینکه جماعت در ظرف نماز باشد (به اینکه مردم در مسجد جمع شوند و نماز بخوانند) این فضیلت دارد و مطلوب است، و حال اینکه این مقصود روایت نیست بلکه منظور این است که خود نماز تغییر می کند.
اما راه حلّ سوم که مرحوم صاحب منتقی بیان کردند. در عبارت ایشان چیزی که ثابت نمی کند جزء و شرط مستحب است، یعنی همان چیزی که ایشان می خواهند ثابت کنند.
ایشان فرمودند ما یک امری داریم که وجوب به اصل طبیعت است، مثلا در نماز امر به خود نماز تعلّق گرفته است و یک امر استحبابی هم به نماز با قنوت یا جماعت تعلّق گرفته است و از طرفی ما یک نماز واجب با یک نماز مستحب نداریم، لذا این دوتا کنار هم قرار می گیرند و یک وجوب مؤکّد واجد قنوت یا جماعت ایجاد می شود.
در مقابل این نظر بیان می کنیم که این مطلب چه ملازمه ای دارد؟
عبارت متن (صفحه 191): هناک امران: امر وجوبی بذات الطبیعۀ و امر استحباب بالطبیعۀ بقید الخصوصیۀ و لما امتنع اجتماع أمرین فی شیء واحد؛ لأنّه من اجتماع الضدین یتداخل هذا الامران و ینقدح عنهما امر وجوبی مؤکد بالطبیعۀ مع الخصوصیۀ.
حالا از این مطلب بگذریم، آیا از امر وجوبی مؤکّد به طبیعت با خصوصیت، استحباب قنوت به دست می آید (یعنی نماز واجب باشد و قنوت مستحب)؟ یا اینکه ایشان در مواردی بیان می کنند که: کان مستحبا أو بمنزلۀ المستحب.  آیا «بمنزلۀ المستحب» یعنی واجب یا مستحب؟ لذا از کلام ایشان جزء مستحب استفاده نمی شود.
بنابراین راه حلّ اول صحیح نیست، و قطعاً در مورد جماعت هم صحیح نیست چون راه اول بیان می کند طبیعت هیچ فرقی نمی کند و حال اینکه امام (ع) در مورد جماعت بیان می کنند که طبیعت فرق می کند و فضیلت آن بیست و چهار برابر می شود.
در مورد راه حلّ دوم می گوییم در کجا آمده است که مستحبی به نام تطبیق (صلاۀ بر جماعت) داریم؟
با این حال به نظر ما اصلا کار سخت نیست و تنها احتیاج دارد که مقداری عادی فکر کنیم، یعنی غیر مدرسه ای و غیر انتزاعی، به این بیان که ما همیشه در مرکبات یک قدر متیقنی داریم که کمتر از آن یا مسمی به اسم آن مرکب نیست یا اینکه مطلوب نیست، لذا می توان این را مثلا در مورد خورشت و آش یا مرکبات اعتباری پیاده کرد (که در مرکبات اعتباری یک قدر متیقنی دارند که کمتر از آن اسم یا مأمورٌبه نیست). منتهی گاهی معتبر علاوه بر این مقدار یک خصوصیاتی را اضافه می کند که اگر طبیعت با این ها باشد خاصیت بالا می رود و از صفت کمال برخوردار می شود، مثلا در مورد کباب، یک نوع کباب از دیگر کباب ها قیمتش بالاتر است، شارع مقدس هم بیان می کند نماز می خواهد و اگر با قنوت یا جماعت باشد کامل است. لذا چون در اصل طبیعت دخالت ندارد واجب نیست و چون در کمال دخالت دارد پس جزء است، چون طبیعت کامله در آن قرار دارد، یعنی نماز بر دو قسم است: الف. نماز طبیعی، که قنوت جزء آن نیست. ب. نماز کامل، که قنوت جزء آن است.
بنابراین جزء است چون در کمال طبیعت دخالت دارد، اما غیر واجب است چون در اصل طبیعت دخالت ندارد. البته این بیان در صورتی است که لسان ادله اقتضاء ظرفیت نکند که به نظر ما در مجموع اقتضاء نمی کند، لذا قنوت در نماز کامله دخالت دارد.
خاصیت بیان ما نسبت به سایر انظار این است که ما طبیعت را به دو مرحله تقسیم می کنیم: مرتبه کامله و مرتبه عادیه. لذا در مرتبه عادیه دخالت ندارد و واجب هم نیست ولی در مرتبه کامله دخالت دارد.
حالا اگر کسی بیان کند این تشکیک در ماهیت است و ما تشکیک در ماهیت نداریم، در جواب بیان می کنیم که ما تشکیک در ماهیت را به اعتبار اینکه در اعتبارات به وجود برمی گردد لحاظ کردیم و لذا اشکال ندارد که قانونگذار ماهیت را در یک مرتبه عادی و در یک مرتبه کمال اعتبار کند.
بنابراین اعلام می کنیم که جزء و شرط مستحب با این توضیحی که بیان کردیم داریم و طبیعت هم با آن دارای مزیت و نقیصه می شود. لذا اگر به سراغ مرکبات اعتباری هم برویم (و خودمان را متهم به خلط اعتبار و تکوین نکنیم) مشکل حلّ خواهد شد.
الحمد لله رب العالمین

۴۱۴ بازدید

نظر شما

کد امنیتی
مطالب بیشتر...
دانلود صوت جلسه
چکیده نکات

تحقیق در مساله و نقد آن چه گذشت:
1. حل مساله به نحو عقلایی و مشابه تکوین مقدم است بر حل تعبدی و انتزاعی
2. لزوم ملاحظه لسان ادله باب مثل روایات قنوت و نماز جماعت
3. نقل چند روایت
4. در روایات قنوت تعبیر«فی» آمده که؛ ظرفیت سازگار است البته تعیّن برای ظرفیت نیز ندارد ولی در روایات جماعت تعبیر ظرفیت نیست بلکه ضد آن هست.
شاید بتوان تفصیل داد بین مثل قنوت و جماعت.
5. رأی استحباب در تطبیق (رأی مردم) از آرای ضعیف است و مدعی نتوانسته آن را ثابت کند، چنان که رأی سوم هم ثابت نشد! جالب این که گفته شده مستحب یا کالمستحب!
6. معتبر گاه برای طبیعت مرتبه کمال را در نظر می‌گیرد و برای مرتبه کمال شرط یا جزء اضافه می‌کند.
7. از جهت آثار شرعی و فقهی جداگانه باید بحث کرد.