header

فقه العروة- اجتهاد، تقلید، مرجعیت و زعامت (1402-1403) - فقه العروة- اجتهاد، تقلید، مرجعیت و زعامت (1402-1403)

جلسه 25
  • در تاریخ ۱۵ آبان ۱۴۰۲
چکیده نکات

بررسی کلام محقق خویی - التحقیق حول ظاهرة التقلید
1. عدم صحت ترکیز بر واژه تقلید حتی بنا بر فرض ورود آن در نص معتبر و تاریخ ورود این واژه در متون علمی و فقهی.
انتشار این واژه گاه گفته شده: از نیمه دوم قرن چهارم است ولی در روایت معروف طبرسی و تفسیر امام عسکری علیه السلام آن را می‌بینیم پس اواسط قرن سوم صحیح است.
البته در آن روایت نیز واژه تقلید است و هم مشتق آن.
از مشتق آن نمی‌توان عایدی داشت لکن خود کلمه آمده است.
سند روایت محل بحث است ولی استعمالش در حدیث حاکی از حضور این واژه در آن عصر دارد.
اگر واژه هم در نص بود و روایت هم معتبر بود باز هم وارسی آن معنا نداشت چون کلمه در نص موضوعیت ندارد.(نقد کلام محقق خویی و ارائه یک قانون کلی در این باره و آثار این نظریه)
بر فرض ورود و موضوعیت بررسی آن کار فقیه-بما هو فقیه- نیست کار فقیه در وقتی است که بخواهد واژه را با توجه به وقوعش در نص فهم کند.

متن پیاده سازی شده جلسه بیست و پنجم سال اول درس خارج فقه العروة الوثقی - 15 آبان 1402

فایل پیاده سازی شده : کلیک کنید

صفحات 17 و 18: کلیک کنید

بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صل الله علی محمد و آله الطاهرین
مستحضرید ما گفتگوی خود را راجع به ماهیت شناسی تقلید از نظر تتبع، تمام کردیم. از فرمایش عروه شروع کردیم تا حواشی عروه تا کلام علمین (آیت الله حکیم و آیت الله خوئی). آخرین مطلبی که داشتیم از آقای خوئی بود ایشان فرموده بود اصلاً بررسی واژۀ تقلید به عبارت امروزی ها «مفهوم-شناسی تقلید» (حالا گاهی می گویند واژه شناسی تقلید که غلط است) درست نیست و یک کار عبثی است. چون واژۀ تقلید در دلیلی نیست. بله در کلمات علما داریم در آن روایت جناب طبرسی از امام عسکری «ان یقلدوه» داریم ولی کلام علما مبتنی بر این واژه نیست و روایت هم که سند ندارد و من (استاد) هم امانت دارانه نقل قول کردم.
امروز می خواهیم تتبع را کنار بگذاریم. اما دو کار می خواهیم انجام دهیم: 1- نقد و بررسی کلمات. 2- تحقیق. لذا اگر برگه را نگاه کنید ما عنوان زده ایم «التحقیق حول ظاهرة التقلید» یعنی تحقیق در اطراف پدیدۀ تقلید.
این را هم به شما بگویم کلمات آقای حکیم و آقای خویی، هم محامد و محاسنی دارد و هم در مواضعی مورد نقد است. بحث هایی را که ما امروز داریم نه فقط در این کلمه و نه فقط در درس امروز یا یک مورد یا دو مورد، نه، بلکه در صدها مورد به کار می آید. مثل همان بحث آقای خویی که فرمود چون این کلمه در روایت معتبر نیامده بحث از آن فایده ندارد. خُب اگر حرف ایشان درست باشد خیلی جاها باید مواظب باشیم راجع به کلمه ای بحث نکنیم که در آیات و روایات نیامده است. تکرار می کنم وسواس ندارم، حساس هستم، بحث های امروز همه روش شناسانه است.
آیا ما به قول عرب ها باید روی کلمۀ تقلید تمرکز کنیم یا باید سرمایه گذاری بحثی کنیم یا نه؟ کار بیهوده ای است. چون به قول آقای خویی در روایت نیامده است. ببینید کلمۀ تقلید را برخی گفته اند از نیمۀ دوم قرن چهارم وارد متون علمی و درسی شده و در کلمات علما دیده شده است. ولی با این بحث موافق نیستم و می گویم این حرفی که زده شده دقیق نیست. ما به جای نیمۀ دوم قرن چهارم، حداقل باید بگوییم اواسط قرن سوم. یعنی صد سال عقب برویم. اواسط قرن سوم، ما کلمۀ تقلید را می بینیم. کجا؟ روایتی که طبرسی نقل می کند، همین روایتی که آقای خوئی هم اشاره کرده و فرمود سند ندارد، در این روایت، آقایان کلمۀ تقلید آمده است. من یک تکۀ آن را می خوانم، «فإن الله قد ذم عوامنا بتقليدهم علماءهم‏». امام عسکری می فرمایند: خدای متعال عوام مسلمانان را ملامت کرده به اینکه از علما تقلید می کنید. البته منظور علمای سوء است. زیرا بعدش امام تفصیل می-دهند: «بتقليدهم علماءهم». خُب این روایت برای امام عسکری. 
امام عسکری برای اواسط قرن سوم و متصل به اول نیمۀ قرن سوم است. پس از نظر تاریخی (به اصطلاح مسار تاریخی) این کلمه آن زمان پیدا شده است. بلکه با تتبع بیشتر معلوم میگردد واژه تقلید با همان معنای عرفی امروز آن کاربرد داشته است. جالب است بدانید که همان زمان که پیدا شده به معنای پیروی عوام از علما است. حالا هرچه می خواهید بگویید، قلاده است که آن بیاندازد گردن این و این بیاندازد گردن آن. این ها برای لغت است. دیروز داشتیم یکی می گفت مثلاً به گردن می اندازد و یکی به گردن می گیرد. می گوییم در تقلید، عامی نظر مجتهد را به گردن خودش می اندازد یا عکس آن را بگوییم که در لغت آمده است. در روایت آمده (ادامۀ روایت امام عسکری:) «فكيف ذمهم بتقليدهم و القبول من علمائهم‏». چون روایت طولانی است من آن را نمی خوانم. پس این تعبیر تقلید آمده است. 
اشکالی که آقای خوئی بیان کرد این بود که این روایت سند ندارد. ببینید اولاً راجع به این روایت بحث است. بعضی از این نرم افزارها که شما معمولاً علاقه مند هستید و مراجعه می کنید مثل درایة النور، می گوید: «صحیحٌ متصل». یعنی این ها می گویند این روایت را هم طبرسی در احتجاج دارد و هم در تفسیر امام عسکری آمده است و بعضی روایات تفسیر امام عسکری را دفاع می کنند. یعنی اینطور هم مسلم نیست که قطعاً این روایت ضعیف است. نه برخی دفاع می کنند. البته برخی هم قبول ندارند مثل آقای شیخ حر صاحب وسائل، چون می دانید که کمتر روایتی است که قوۀ هاضمۀ شریف ایشان هضم نکند چون اخباری است و در آخر وسائل می گوید تمام این روایاتی که من در این کتاب دارم، در این 20 یا 30 جلد، از آن دفاع می کنم و قطعی الصدور است حتی آن هایی که متعارض است، صدورش قطعی است. ولی به این روایت که می رسد میفرماید: «أن هذا الحديث لا يجوز عند الأصوليين الاعتماد عليه في الأصول و لا في الفروع لأنه خبر واحد مرسل ظني السند و المتن ضعيفا عندهم و معارضه متواتر قطعي السند و الدلالة». مشکل شیخ حر و اخباری این است که با مقولۀ تقلید کنار نمی آید و بهترین راه را این دیده که بگوید سند ندارد. من یک موقعی کار می کردم در این سی و خرده هزار روایتی که در وسائل آمده فقط همین یک روایت را زمین می زند. حالا یک موقعی می-گفتم یکی و نصفی  یادم نیست آن نصفی چی هست و اصلاً منظورم از نصفی چی بوده الآن یادم نیست. شاید در فقه مصلحت آورده باشم. ولی به هر صورت اینکه آقای خویی فرمودند این روایت ضعیف است، شیخ حر اخباری هم می گوید ضعیف است ولی خُب برخی از برنامه های رجالی روایت را معتبر دانسته اند.
ببینید اگر یک واژه ای در یک روایتی بود ولو روایت ضعف باشد به درد استدلال نمی خورد اما به درد اینکه معلوم است این کلمه آن زمان بوده می خورد. مثلاً شما می خواهید تاریخ کلمۀ تقلید را در بیاورید می بینید در این روایت امام عسکری است ولی روایت سند ندارد. خُب سند ندارد شما فتوا نده اما می توانی بگویی این کلمه در آن زمان استعمال شده است. 
حالا اگر شما در سیرۀ ابن هشام یک مطلب و روایتی را ببینید، خُب سیرۀ ابن هشام اعتبار روایی ندارد که فتوا دهیم ولی معلوم است که این اصطلاح در زمان ابن هشام، قرن اول، دوم و سوم بوده است. حواستان باشد نکته این است که گاهی می خواهیم از یک کلمه بار اجتهادی بیرون بکشیم و فتوا دهیم، در اینجا باید دلیلمان معتبر باشد. ولی اگر می خواهیم تاریخ کلمه را در بیاوریم حالا اگر شما در تاریخ طبری یک واژه را دیدید نمی خواهیم کار فقهی بکنیم تا سند بخواهد و ولی این کلمه در طبری آمده و طبری برای هزار سال قبل است. 
بنابراین ما کلمۀ تقلید را مستعمل می دانیم که زمان ائمه بوده است. حالا اگر این حدیث را هم ساخته باشند همان زمان ساخته اند، همان زمان امام عسکری. پس معلوم است این واژه به معنای قبول قول غیر استعمال داشته است. اینجا است که ما باید بفهمیم کجا باید دنیال سند روایت باشیم و کجا لازم نیست. این یک نکته.
نکتۀ دیگر اینکه آقای خویی فرمود درست است در روایت طبرسی آمده «ان یقلده» و کلمۀ تقلید آمده است ولی روایت ضعیف است. ببینید آقایان! ما هیچ وقت دوتا کلمه از یک مبدأ، احکامش را به هم ربط نمی دهیم. مثلاً اگر کلمه ای در مثال خودمان (ان یقلدوه) آمده باشد اصلاً یقلّد معنای خاصی بدهد، آیا می توانیم بگوییم تقلید هم همان معنا را دارد؟ چون «تقلید» و «یقلّد» هر دو از یک ماده است (ق، ل، د). تلفظ هم نکنیم تا ماده هیئت نگیرد. اما این معنایش این نیست که مثلاً اگر فعل ما یک بارمعنایی دارد، سایر مشتقات دیگر هم همان بار معنایی را داشته باشند؛ مثلاً در روایت هست که می گوید «باهتوهم كيلا يطمعوا في الفساد في الإسلام و يحذرهم الناس‏.» تهمت بزنید به اهل بدعت و به آن ها دروغ ببندید. جناب مجلسی بزرگ، دیده است این حدیث خیلی مشکل دارد و ضد اخلاق است، حالا طرف بدعت گذار باشد باید به او تهمت بزنیم؟! اگر یادتان باشد، جناب مجلسی در مکاسب دارد که «باهتوهم» یعنی مبهوتشان کنید، بمب باران تبلیغاتی کنید، الآن جهاد تبیین می گویند. بعد ایشان از قرآن شاهد می آورد «فبهت الذی کفر» یعنی مبهوت و متحیر شد. آنجا ما بر جناب مجلسی اشکال گرفتیم و گفتیم، از بُهتِ ثلاثی مجرد به معنای تحیُّر و سرگردانی، برای «باهتوهم» باب مفاعله، شاهد نیاورید؛ باید ببینید آیا «باهتوهم» به معنای «مبهوت کردن» آمده است یا خیر. اگر «باهَتَ، یُباهِتُ، مباهتةً» به معنای بمب باران تبلیغاتی یا مبهوت کردن و متحیر ساختن باشد، خیلی خوب است و حدیث را همانطور معنا کنید. ولی اگر به این معنا نیست نیاورید. دوستان این بحث خیلی نکته دارد. این را توجه داشته باشید ما از «ان یقلدوه» نمی توانیم چیزی در بیاوریم؛ ولی خوشبختانه در این روایت خود کلمۀ «تقلید» آمده است. این ها فوت کوزه گری است که در  اثر تجربه به دست آمده و الا جایی خوانده نمی شود و این خیلی آثار دارد.
نکتۀ دیگر اینکه ببینید، باز نکتۀ روشی است. کلمۀ تقلید، درست است که در روایت آمده ولی ما بررسی نمی کنیم چون روایت معتبر نیست و ما توضیح دادیم که برخی این روایت را معتبر می دانند و برخی معتبر نمی دانند و ... . اما این تصور از یک فقیه بزرگی مثل آیت الله چقدر درست است؟ که اگر این کلمه در نص معتبر آمده بود ما می بایست بررسی کنیم؟  ایشان فرمود چرا علما در این واژه معطل شدند؟ چرا حساب روی آن باز کردند؟ با اینکه در نص معتبر نیامده است! که اگر در نص معتبر آمده بود باید روی آن حساب باز کرده و بررسی و معنا شناسی کنند. اینجا ما یک سؤال داریم آیا هر کلمه ای که در هر نصّی آمده باید بگوییم موضوعیت دارد و باید بررسی شود؟ یا ممکن است کلمه ای در نص آمده باشد ولی موضوعیت نداشته باشد! آقایان، فُضَلا، ما واژه هایی که در ادله داریم، مِنَ القرآنِ و الروایات، بعضی از آن ها موضوعیت دارند و باید وقت گذارد و بررسی کرد. اما برخی از آن ها طریقیت داشته به یک حقیقت دیگری اشاره می کنند. امروزه آقایان دو تا مکتب درست کردند: 1- مکتب اسم گرا (نومینالیزم). یعنی مکتبی که روی واژه ها تمرکز دارد. 2-مکتب غایت گرایی (فانکشنالیزم). اگر واژه ای در نص هم آمده باشد ما باید ببینیم آن واژه موضوعیت دارد یا خیر؟ و بعد کتاب های لغت را دور خودمان بچینیم؛ چون ما که جز کتاب لغت چیز دیگری نداریم تا ما را به هزار سال قبل ببرد. ولی اگر موضوعیت ندارد، برای چی معطل کلمه بشویم؟ بعد این را گردن آن بیندازد و آن را گردن این بیندازد. الآن آقایان علما نزدیک به هزار سال است کلمۀ تقلید را به کار می برند. آیا کلمۀ تقلید خصوصیت دارد؟ یا این کلمه کنایه از متابعت و قبول است؟ الآن همین روایت چقدر قشنگ است که می گوید: «فكيف ذمهم بتقليدهم»،  فوری عطف تفصیلی آن را آورده است: «و القبول من علمائهم‏». می دانید چه چیزی می خواهم بگویم؟ تا یک کلمه را قرآن و روایات پیدا کردید، ببینید آیا خود کلمه مراد است وموضوعیت دارد یا خیر؟ بعد به دنبال لغت بروید. ولی اگر نه، مراد چیز خاصی نیست، دنبال لغت نروید. (به این قبۀ مقدس قسم که حضرت معصومه جان ما است)، کلمۀ «تقلید»خصوصیت ندارد. 
خود شما 20 یا  30 سال است این کلمه را به کار می برید آیا معنایش غیر از متابعت است؟ می گوییم فلانی از فلانی تقلید می کند. یه عده مقلد غرب هستند، نمی گوید؟ این آقا از فلان آقا تقلید می کند. بعضی ها هم برای خودشان یک مرشد می گذارند یعنی یک الگو و می خواهند طبق او جلو بروند. اگر کلمه موضوعیت ندارد خودمان را معطل کلمه نکنیم و این مطلب چقدر در اجتهاد مؤثر است که فقیه بداند کجا کلمه موضوعیت دارد و کجا موضوعیت ندارد اگرچه در روایت هم آمده باشد. 
اشکال: اینکه می فرمایید موضوعیت ندارد، الآن همین بحث متابعت را اگر لحاظ کنیم، دیگر آن بحث های التزام یا صرف عمل و ... از این کلمه در نمی آید؟
اولاً فرقی ندارد. ثانیاً اگر هم فرق کند مثلاً در تقلید التزام است و در آن یکی (متابعت) نیست، اگر موضوعیت ندارد، اگر سراغش بروید، انحراف است. البته باید به اینکه این کلمه موضوعیت ندارد و طریقیت از یک چیزی است برسید. آخر من چطوری بگویم مثلاً من یک بار به فارسی پیروی بگویم، یک بار عربی کنم و متابعت بگویم. باز عربی بیان کنم همچنانکه در این روایت آمده: «التصدیق بقولهم». پس کلمه برای تحقیق باید موضوعیت داشته باشد. این است که آن دو تا مکتب اسم-گرایی و غایت گرایی یا کارکردگرایی درست می شود و بی جهت نیست. 
انشا الله این کتاب روش شناسی ما چاپ بشود من این دو مکتب فقهی را در این روش های معاصر آورده ام. البته اگر می خواهید منتظر کتاب نمانید، اگر فرصت کردید، در سایت ها  عنوان «علیدوست، اسم گرایی، کارکرد گرایی را بنویسید. این مبحث در فقه هنر خیلی مهم است، مثلاً شیخ انصاری وقتی بحث غنا را می کند و خوب شما را خسته می کند و نفس شما را بالا می آورد، می گوید به جدم قسم غنا موضوعیت ندارد و آنچه موضوعیت دارد، لهو، لعب و مناسبت با مجالس فسق و فجور است. پس اگر اینطور است معطل شدن در کلمۀ غنا فایده ندارد. بله، معطل شدن برای اینکه بفهد علما وقتی این واژه را به کار می بردند، چه چیزی را اراده کرده اند، مفید است. ولی این مطلب به درد اجتهاد نمی خورد و این نکتۀ خیلی مهمی بود. من می گویم کلمۀ تقلید این است و آنقدر یقین دارم که قسم می خورم. 
فرق حرف ما با آقای خوئی این است که ایشان فرمود چون در نصّ معتبر نیامده، بحث نمی کنیم. ما آمدیم گفتیم اصلاً روایت معتبر باشد ولی باید موضوعیت داشته باشد. تمام ادلۀ شرعی که مبیّن احکام عقلایی، سیاسی و اجتماعی هستند معمولاً واژگان این ها موضوعیت ندارد. آن روایت امام کاظم که محکم، متعدد و صحیح السند است می فرماید: «عدة من أصحابنا عن سهل بن زياد عن الحسن بن علي بن يقطين عن يعقوب بن يقطين عن أخيه علي بن يقطين عن أبي إبراهيم ع قال: إن الله تبارك و تعالى لم يحرم الخمر لاسمها و لكن حرمها لعاقبتها فما فعل فعل الخمر فهو خمر.» در این روایت کارکردگرایی آمده است. یعنی اگر بخواهیم یک بیانی در روایات برای کارکردگرایی بگوییم این بهترین بیان است.
تذکر: ممکن است گفته شود در عبادات و تعبدیات، اصل بر موضوعیت داشتن است و در سیاسات و اجتماعیات اصل بر عدم موضوعیت داشتن است.
اصلاً یک کلمه ای در روایت معتبر آمده و موضوعیت هم دارد و طریقیت هم ندارد؛ آیا مجوز این است که منِ فقیه باید معنا کنم؟ شما فرض کنید کلمۀ تقلید در 30 جای  قرآن به همین معنا آمده است و موضوعیت دارد و کنایه از چیزی هم نیست (جالب این است که تقلید در قرآن آمده است که آباء ما هم همین را می گویند، یعنی قرآن به تقلید پرداخته ولی کلمۀ تقلید را استفاده نکرده است)، آیا معنای آن این است که منِ فقیه باید وارد شوم؟ یا باید بر عهدۀ کارشناس بگذاریم؟ این است که من در صحبت هایم چیزی را می گویم، بعد طرف اصلاً صدر و ذیل را ندیده و حمله می کند و بعضاً هم سؤال می کنند. اینکه من می گویم بار اضافی روی دوش فقیه نگذاریم و درس دوضلعی، سه-ضلعی تشکیل دهیم همین چیزها است. 
اصلاً اینجا صاحب عروه (تاج سر ما، فقیه سُتُرگ، ایستاده بر قله)، آیا باید تقلید را معنا کند؟ چه کسی گفته این شأن فقیه است؟ آیا این «مسئلۀ 8» در عروه به عنوان کتاب فقه، فقهی است یا اینکه صاحب عروه نشسته به جای فیومی، یا زبیدی، یا به جای ابن منظور؟ تا گفته شود، التقلید هو الاتزام و دیگری بگوید هو العمل  و ... . معجزۀ برخی از بزرگان هم این بود در بقای بر تقلید از میت، عمل شرط است و در غیر بقا بر تقلید، عمل نمی خواهد! بزرگان برای این فرمایش چه شاهدی دارند؟ مگر این کار شماست؟ همین کارها را وارد می شوید که اختلاف می کنید. 5 اختلاف در یک واژۀ معلوم و روشن! 
اشکال: اگر یک کلمه ای موضوعیت داشته باشد و در روایات هم آمده باشد، چطور گفته می شود قول یک فقیهی برای فقیه دیگر حجت نیست، ولی چطور قول لغوی برای فقیه حجت است؟
پاسخ: چون لغت، تخصص لغوی است.
اشکال: خُب تخصص آن فقیه هم فقه و اصول بوده است؟
پاسخ: اگر یک جا واژه ای در روایت آمده باشد و موضوعیت هم داشته باشد و اجتهاد ادله را بخواهد، یعنی طوری باشد که باید از مدیریت ادله  بیرون کشیده شود، در این مورد، بله، این کار فقیه است نه فیومی. مثلاً اگر در روایت آمد خون نجس است، بعد کسی پرسید: خون داخل تخم-مرغ هم نجس است؟ در این مورد اختلاف هم می باشد، یکی می گوید پاک است. یکی می گوید اگر به هم بزنی و مضمحل شود می شود خورد و یکی دیگر می گوید نمی شود خورد و ... . ممکن است فقیه بگوید من باید ادله را ببینم. آیا ادلۀ «الدم نجس» شامل خون داخل تخم مرغ می شود یا خیر؟ اصلاً باطن نجس است یا نه؟ اگر مربوط به دلیل باشد بله. اما مواردی که مربوط به دلیل نیست  و مثلاً در روایت آمده «علی العوام ان یقلدوه» و «ان یقلدوه» هم یعنی تقلید و موضوعیت هم دارد، خُب باید سراغ صاحب عروه برویم و ببینیم تقلید چیست؟ یا باید سراغ عرف و لغت رفت؟ چطور شما جای دیگر مانند «إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ  مِنْ عَمَلِ» سراغ عرف و لغت می روید نه سراغ شیخ انصاری؟! ولی اینجا سراغ صاحب عروه می روید؟! بله باز هم می گویم اگر مثلاً این «ان یقلدوه» با فلان جا مثلاً خود قرآن که تقلید را رد کرده تعارض کند و سؤال شود که چطور این تعارض قابل جمع است؟ این کار فقه است.
البته جالب است که هر کسی هم در این لغت (تقلید) ذهنیت خود را می گوید، یکی می گوید تقلید یعنی عمل، یکی می گوید نه، صرف التزام کافی است و ... .
و آخر دعوانا أن الحمد لله رب العالمین

۲۷۵ بازدید

نظر شما

کد امنیتی
مطالب بیشتر...
دانلود صوت جلسه
چکیده نکات

بررسی کلام محقق خویی - التحقیق حول ظاهرة التقلید
1. عدم صحت ترکیز بر واژه تقلید حتی بنا بر فرض ورود آن در نص معتبر و تاریخ ورود این واژه در متون علمی و فقهی.
انتشار این واژه گاه گفته شده: از نیمه دوم قرن چهارم است ولی در روایت معروف طبرسی و تفسیر امام عسکری علیه السلام آن را می‌بینیم پس اواسط قرن سوم صحیح است.
البته در آن روایت نیز واژه تقلید است و هم مشتق آن.
از مشتق آن نمی‌توان عایدی داشت لکن خود کلمه آمده است.
سند روایت محل بحث است ولی استعمالش در حدیث حاکی از حضور این واژه در آن عصر دارد.
اگر واژه هم در نص بود و روایت هم معتبر بود باز هم وارسی آن معنا نداشت چون کلمه در نص موضوعیت ندارد.(نقد کلام محقق خویی و ارائه یک قانون کلی در این باره و آثار این نظریه)
بر فرض ورود و موضوعیت بررسی آن کار فقیه-بما هو فقیه- نیست کار فقیه در وقتی است که بخواهد واژه را با توجه به وقوعش در نص فهم کند.