header

مقصد اول اصول فقه (1403-1404) - مقصد اول اصول فقه (1403-1404)

جلسه 15
  • در تاریخ ۲۴ مهر ۱۴۰۳
چکیده نکات

بحث از اقتضای صیغه بما هو هو ارزشی چندان ندارد - قهراً باید از اول بحث را بر تعبدی و توصلی فرض نمود - البته نفس طلب بما هو طلب اقتضایی از جهت سقوط و عدم ندارد - پس لا اطلاق و لا اقتضاء.
و دو خصوصیت محقق نایینی تا در ذیل تعبدی و توصلی تردد کارساز نیست.
کلام محقق خویی نیز در بیان اقتضاء عقیم است. اصل برائت است یا استصحاب عدم اشتغال مطابق مبنایی که داریم.
6.2.1. قضیه اطلاق الصیغه کون الوجوب: نفسیاً، تعیّنیاً و عینیاً.
چون در واجبات مقابل این ها تقیّد و تضیق دائره وجوب است. بیان زاید می‌خواهد - پس اگر در مقام بیان بود و نصب قرینه نکرد حکمت اقتضای اطلاق دارد یعنی
1. وجب هناک شیء آخر ام لا
2. اتی بشیء آخر ام لا
3. اتی به آخر ام لا


بسم الله الرحمن الرحیم

برای دانلود متن درس کلیک کنید

سوال: در بحث مباشرت یک سوال مطرح شد آیا مقتضای صیغه، مباشرت فاعل است یا نه؟ حال سوال این است آیا در مفعول نیز می‌شود این را مطرح کرد؟ مثلاً در بحث نماز جماعت می گویند اگر صدای امام جماعت را بشنوی نباید حمد وسوره بخوانی، حال سوال می شود آیا نشنیدن صدای امام جماعت به نحو مباشرت است یا تسبیب نیز در این جا راه دارد مثلاً بگوییم به سبب بلندگو صدا را شنیده و... 
پاسخ: بله این بحث خوبی است اما نباید اصرار کنید که با بحث ما مرتبط شود. اینکه  فقها می گویند نباید یا بهتر است وقتی ماموم صدای امام جماعت را می شنود حمد وسوره نخواند و... این به استظهار فقیه برمی گردد به اینکه وقتی صدا را می شنوی یعنی نزدیک امام جماعت هستی  لذا  حمد و سوره را نخوان 
اما اگر استظهار فقیه این باشد که علت حمد وسوره نخواندن ماموم پشت سر امام به خاطر عدم مزاحمت است یعنی امام جماعت با صدای ماموم اذیت نشود و... در این صورت اگر با بلندگو بشنود حمد و سوره ماموم،  مزاحم امام نیست. 
مثال بهتر: آیا این ذبح های که در کشتارگاه ها می شود مثلاً در یک دقیقه، یک یا دو هزار تا مرغ، گوسفند و... کشته می شود _ می دانیم که باید در هنگام ذبح  نام خدا (یاالله، بسم الله و...)برده شود _  اگر ضبط صوت اسم خدا را ببرد ذبح صحیح است؟ خب این مباشرت نیست بلکه تسبیب است. به نظر ما این کفایت می کند چون در قرآن می فرماید: نام خدا هنگام ذبح برده شود. و لا تاکلوا مما لم یذکر اسم الله علیه ... اگر نام خدا برده شود ذبح صحیح است. قدیم سی دی، نوار و ضبط نبوده این ها از مصادیق جدید هستند این تعبیر قرآن این ها را شامل می شود. و اگر فلسفه حکم را در نظر بگیریم باز می گوییم ضبط صوت کافی است چرا که غیر مسلمانان اسم بت ها را هنگام ذبح می بردند و حیوان را حرام می کردنند ما امر شدیم هنگام ذبح نام خدا را ببریم؛  از این رو اگر  با یک وسیله یا دستگاه نام خدا برده شود کفایت می کند.(البته لازم هم نیست برای هر حیوان یک بار نام خدا برده شود)  
در ایه چون لم یذکر دارد و فعل مجهول است می‌شود اسم مفعول؛ اما شما خود را درگیر فاعل و مفعول نکنید و به اصل بحث توجه کنید. 

شروع بحث 
بحث این بود که آیا نفس صیغه اقتضاء دارد عمل واجبی که لا بالاختیار  انجام می شودکفایت کند یا نه؟ چنانکه بحث قبلی این بود؛ آیا صیغه اقتضاء دارد که هرکسی با حصه حرام، واجب را انجام داد واجب ساقط شود یا نه؟ 
در بحث انجام عمل واجب بلا اختیار   کلام محقق نائینی و محقق خویی را ملاحظه فرمودید. آقای نائینی می فرمود: صیغه امر و مشابه صیغه امر(مانند جمله خبریه در مقام انشاء) اقتضاء می کند که عمل واجب با فعل غیر اختیاری ساقط نشود. ایشان می فرمود: اولاً: غیر مقدور که مامور به نیست. ثانیاً: حسن فاعلی در لا بالاختیار وجود ندارد. کسی که در خواب است یا با اکراه و الجا عملی را انجام می دهد که حسن فاعلی ندارد. 
محقق خویی می فرمود: اگر حصه غیر مقدور بخواهد مورد امر قرار بگیرد حق با  محقق نائینی است چرا که امر به غیر مقدور تعلق نمی گیرد ولی اگر به جامع مقدور و غیر مقدور تعلق بگیرد اشکالی پیدا نمی شود. از طرفی هم حسن فاعلی دلیلی ندارد و لو در عبادات؛ حرف محقق نائینی سر از انکار واجب توصلی در می آورد این نیز صحیح نیست.
استاد: ما عرض کردیم در هر بحثی وقتی شخص داخل می شود نباید سر از انکار مسلمات دربیاورد. اگر حرف محقق نائینی سر از انکار توصلی در بیاورد( به نظر محقق خویی و ما در می آورد) ما نباید به این راه معتقد شویم. ( اشکال ما به محقق نائینی) 
ما اینکه  جامع بین مقدور و غیر مقدور  مامور به بشود را متوجه نمی شویم( اشکال به محقق خویی) اگر جامع بین مقدور و غیرمقدور به اعتبار مقدورش ذیل امر می رود پس بخش مقدورش مامور به است نه بخش غیر مقدورش؛ مثلاً حج، واجبی است که هم مقدورش مصلحت دارد و هم لا بالاختیارش؛ در اینجا لا بالاختیارش مامور به نمی شود. فرض کنید یک عده اصلاً نمی توانند حج بروند حج شلوغ است و... یک عده را دست بسته حج ببرند. خب اینجا تکلیف مربوط به حاکمیت می شود شارع به حاکم می فرماید: نگذار مکه خالی شود و لو به زور عده ای را به حج بفرست. خب اینجا تکلیف متوجه حاکمیت است. (در روایت چنین تعبیری وجود دارد که اگر مردم فقیرند و... حاکم عده ای را از بیت المال به حج بفرستد و...) 
شخص تا زنده است نمی تواند بر نماز یا روزه نائب بگیرد اما در حج می شود در زمان حیات نائب گرفت(البته مساله اختلافی است برخی می گویند اگر از قبل حج به ذمه نیامده است نائب گرفتن لازم نیست چرا که قدرت ندارد) باز این مساله هم معنایش مقدور و غیر مقدور نیست. بلکه یک خطاب واجب  آمده که می فرماید: واجب است حج بروی و اگر نمی توانی نائب بگیر. این هم حصه مقدور حساب می شود. 
مرحوم آقای تبریزی هم به حرف استادش اشکال گرفته است؛ البته برخی در صدد توجیه و توضیح بر آمدنند اما من چیزی متوجه نشدیم. 

عبارت برگه 
و الذی نختم به الکلام: 
ان البحث عن محض اقتضاء الصیغة(امر و هر طلبی که مفادش، مفاد صیغه امر باشد)  غیر ناظر الی شیء آخر لیس بمثابة من الاهمیة حتی ینبغی تفصیل الکلام فیه و اذا مررنا عن هذه الجهة نصل الی ما ذکرناه و هو ابتناء البحث علی التفصیل بین التعبد و التوصل و علیه فلا اقتضاء لنفس الطلب بما هو طلب للسقوط او اللاسقوط شیء
و علیه فلا اطلاق و لا اقتضاء لا بما هو علیه المحقق النائنی و لا بما هو علیه السید الخوئی  والاصل البرائة ان لم نقل بتقدم الاستصحاب علی البرائة فی مجالات البرائة و علی التقدم رأینا ذکرناه فی مجاله المناسب له. 
و مرادنا بالاستصحاب استصحاب عدم التکلیف لا الاشتغال. 
این بحث(نفس صیغه فارق از تعبدی و توصلی چه اقتضایی دارد) به این شکل ثمره ای ندارد اما شما اشکال نکنید و نگویید پس چرا مطرح کردید چون ما می گوییم در لابه لای این بحث مطالب خوبی مطرح شد مثل اینکه آیا امر به جامع بین حصه مقدور و غیر مقدور می تواند تعلق بگیرد؟ آیا حسن فاعلی در عمل واجب شرط است؟ و...
از نفس صیغه در‌نمی آید که با عمل غیر اختیاری واجب ساقط می شود یا نه.  ما می گوییم باید از ابتدا نگاه کرد و دید که آیا صیغه تعبدی است یا توصلی؛ یا شک می کنیم که تعبدی است یا توصلی و از  آنجا که شک حکم توصلی را دارد صورت شک را ملحق به توصلی می کنیم. اگر تعبدی باشد در فرض لا بالاختیار ساقط نمی شود مثلاً عمل، اکراهی باشد یا الجا باشد یا با تهدید باشد یا در خواب باشد یا مثلاً مست باشد بیهوش باشد و... البته اگر عمل با اضطرار باشد سبب سقوط تکلیف می شود اما ما نتوانستیم صورت اضطرارِ در عبادت را فرض کنیم.
فرق بین اضطرار و اکراه در این است که  در اکراه عامل وادار کننده خارجی و بیرونی است اما در اضطرار عامل درونی است. یک دفعه اکراه می کنند که شما خانه تان را بفروشید یک دفعه شما مضطر به فروش خانه می شوید مثل اینکه بچه مریض است و مضطر به فروش  خانه شده اید. 
بعضی وقت ها چیزی عبادت است ما انجام نمی دهیم اما موضوعش منتفی می شود یا موضوع آن را منتفی می کنیم مثلاً اگر غسل میت عبادی باشد و من میت را به دریا بیندازم در اینجا موضوع منتفی می شود. 
اگر عمل توصلی باشد چون اصل اولی در  عملِ توصلی سقوط است می گوییم عمل  لا بالاختیار نیز سبب سقوط واجب می شود.  چون در تعریف توصلی گفته شده  ما یسقط بای نحو حصل ... البته آقای خویی این را نمی پذیرد و می فرماید توصلی معنای دیگری دارد. 
طبیعتا طبق بحث ما آقای نائینی می فرمودند صیغه اطلاق دارد و با عمل غیر اختیاری ساقط نمی شود. آقای خویی در مقابل می فرمودند صیغه اطلاق دارد اما نتیجه اطلاق، سقوط تکلیف به عمل غیر اختیاری بود. اما طبق بیان ما اینگونه شروع کردن را  غلط می دانیم  باید ببینیم عمل تعبدی است یا توصلی بعد بگوییم به عمل غیر اختیاری واجب ساقط می شود یا نه 
اما در مورد اصل می گوییم: ما معتقدیم هرجا شک در اصل تکلیف یا گستره تکلیف باشد ما برائت جاری می کنیم از این اصل خود دست برنمی‌داریم. اما باید نکته ای خدمتتان عرض کنم و آن نکته بدین قرار است؛ شما با اصولی(رسائل و کفایه) بزرگ شده اید که می گوید اگر شک کردید به محض شک برائت جاری می شود و نوبت به استصحاب نمی رسد بله اگر یک جا حالت سابقه وجود داشته باشد استصحاب مقدم می شود. اما ما نسبت به اینکه اصل برائت جاری شود و استصحاب کنار برود حرف داریم. مثال: اگر شک کنید که در نماز سوره واجب است یا نه؟ شما هر جا بروید می گویند برائت از سوره دوم جاری می شود. مانند شک در شرب توتون و ...
ما در همه موارد می گوییم چرا در اینها استصحاب عدم وجوب، استصحاب عدم حرمت جاری نشود. 
 البته علما حواسشان به این مطلب بوده است منتهی جوابی می دهند که آن جواب قریب 40 سال است مورد پذیرش ما واقع نشده است. 

عبارت برگه 
والاصل البرائة ان لم نقل بتقدم الاستصحاب علی البرائة فی مجالات البرائة و علی التقدم رأینا ذکرناه فی مجاله المناسب له. 
و مرادنا بالاستصحاب استصحاب عدم التکلیف لا الاشتغال.
بعد از مدتی طولانی که از کفایه خارج شده بودیم دوباره به کفایه برمی گردیم؛ ما می خواهیم به مبحث ششم کفایه در بحث صیغه از فصل دوم از مقصد اول بپردازیم. 
برخی از واجبات می دانیم عینی است برخی هم کفایی است در برخی شک می کنیم.
برخی واجبات می دانیم نفسی است برخی غیری در برخی شک می کنیم.
برخی واجبات عینی است برخی تخییری در برخی شک می کنیم.
نفس صیغه در فرض شک چه اقتضایی دارد؟
در این بحث یک قانونی مطرح می شود که از آن قانون در خیلی موارد استفاده می شود.
و الحمد لله رب العالمین 

۵۸ بازدید

نظر شما

کد امنیتی
مطالب بیشتر...
دانلود صوت جلسه
چکیده نکات

بحث از اقتضای صیغه بما هو هو ارزشی چندان ندارد - قهراً باید از اول بحث را بر تعبدی و توصلی فرض نمود - البته نفس طلب بما هو طلب اقتضایی از جهت سقوط و عدم ندارد - پس لا اطلاق و لا اقتضاء.
و دو خصوصیت محقق نایینی تا در ذیل تعبدی و توصلی تردد کارساز نیست.
کلام محقق خویی نیز در بیان اقتضاء عقیم است. اصل برائت است یا استصحاب عدم اشتغال مطابق مبنایی که داریم.
6.2.1. قضیه اطلاق الصیغه کون الوجوب: نفسیاً، تعیّنیاً و عینیاً.
چون در واجبات مقابل این ها تقیّد و تضیق دائره وجوب است. بیان زاید می‌خواهد - پس اگر در مقام بیان بود و نصب قرینه نکرد حکمت اقتضای اطلاق دارد یعنی
1. وجب هناک شیء آخر ام لا
2. اتی بشیء آخر ام لا
3. اتی به آخر ام لا