تفسیر قرآن کریم - سوره مبارکه بقره (1404-1405) - تفسیر قرآن کریم - سوره مبارکه بقره (1404-1405)
جلسه 2- در تاریخ ۰۲ مهر ۱۴۰۴
چکیده نکات
ادامه تفسیر آیات 111 الی 113 - جریان فراگیر مورد اشاره در آیه 113 - روایت امام عسکری علیه السلام در این باره
ادب مناظره و جایگاه جدال احسن مورد اشاره در آیه 111
روایت امام صادق علیه السلام در مورد جدال احسن
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ وَ لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ. اللَّهُمَّ کُلِّ وَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَوَاتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلاً وَ عَیْناً حَتَّی تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً. اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اهْدِنَا لِمَا اخْتُلِفَ فِیهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِکَ إِنَّکَ تَهْدِی مَنْ تَشَاءُ إِلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ.
قُرْآنٌ کَرِیمٌ فِی کِتَابٍ مَکْنُونٍ لَا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ.
ادامه بحث آیات ۱۱۱-۱۱۳ سوره بقره
گفتگوی ما در تفسیر آیات ۱۱۱ تا ۱۱۳ از سوره مبارکه بقره بود. برخی نکات در هفته گذشته گفته شد و برخی نکات مانده که بیان میکنیم و سپس خدمت آیه ۱۱۴ خواهیم رفت.
نکته اول: جدال احسن در قرآن
یکی از نکاتی که در این ارتباط مانده، همان بحث «جدال احسن» است. چگونه تعبیر کنیم که رسا باشد؟ بهتر است تعبیر خود قرآن را بیاوریم.
در قرآن «جدال احسن» پذیرفته شده است. البته برخی با نهاد جدال مشکل دارند و جدل را بد میدانند. در منطق، جدل مقابل برهان قرار داده شده است. اگرچه «جدال» در قرآن دقیقاً مطابق اصطلاح منطق نیست، اما بالاخره شامل آن نیز میشود.
در هفته گذشته نکته آموزندهای از آیه ۱۱۱ برداشت کردیم. عرض شد، با اینکه یهود و نصاری اشتباهترین ادعا را کرده بودند: «لَنْ یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ کَانَ هُوداً» که یهود میگفتند، «أَوْ نَصَارَی» مسیحیان میگفتند، اما قرآن میگوید: «قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ» نه عصبانی میشود. خداوند اینجا میگوید: «هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ»؛ اگر راست میگویید برهان بیاورید. این ادعا یک ادعای بسیار خطرناک و غلط است. در طول تاریخ چه مفاسدی به بار آورده و چه خونهایی با همین قضیه ریخته شده است. اما قرآن با آن جدال احسن می کند.
روایت از امام صادق علیهالسلام درباره جدال احسن
روایتی از امام صادق علیهالسلام هست که در تفسیر البرهان، جلد ۱، صفحه ۱۴۳ آمده است. امام در بخشی به همین آیه اشاره میکنند. برای جدال احسن امام صادق علیهالسلام میفرمایند: «فَالْجِدَالُ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ قَدْ قَرَنَهُ اَلْعُلَمَاءُ بِالدِّينِ»؛ پس جدالی که احسن است، همراه علما در امور دین است. «وَالْجِدَالُ بِغَیْرِ الَّتِی هِیَ أَحْسَنُ مُحَرَّمٌ»؛ اما اگر جدال به دعوا برسد، محرم است. «حَرَّمَهُ اللَّهُ تَعَالَى عَلَى شِيعَتِنَا».
سپس امام میفرمایند: «وَکَیْفَ یُحَرِّمُ اللَّهُ الْجِدَالَ جُمْلَةً؟»؛ چگونه خداوند جدال را به طور کلی حرام کرده باشد؟ خیر! جدال دو قسم است: جدال حسن و احسن و جدال غیر احسن.
سپس فرمودند: «وَقَالُوا لَنْ یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ کَانَ هُوداً أَوْ نَصَارَی وَقَالَ اللَّهُ تَعَالَی تِلْکَ أَمَانِیُّهُمْ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ. فَجَعَلَ اللَّهُ عِلْمَ صِدْقِ و الْإِیمَانِ بِالْبُرْهَانِ [وَ هَلْ يُؤْتَى بِالْبُرْهَانِ إلّا] فِی الْجِدَالِ الَّتِی هِیَ أَحْسَنُ».
این حدیث ظرفیت خوبی برای یک بحث مهم اجتماعی دارد. جدال و گفتگو میتواند احسن باشد و حلال هم هست، چنانکه قسم حرام هم دارد.
کاربرد این نکته در مناظرات علمی
مناظرات و گفتگوهای بزرگان را که میبینیم، گاهی نمیفهمیم که چرا ایشان انقدر عصبانی می شوند؟ مثلاً در روزهای اخیر دیدم بحثی بین دو تن از علمای قابل احترام برگزار شد. یکی از آنان را قبلاً در منزلشان ملاقات کرده بودم و اظهار محبت میکرد. در آن کلیپ دعوایی بود که البته بعداً توجیه کردند که دعوای طلبگی گاهی در مباحث اوج میگیرد و بعدش فروکش میکند.
اصلاً چرا باید چنین باشد؟ آیا نمیتوانیم اگر یک طرف موافق فلسفه است و یک طرف مخالف فلسفه است، آرام با هم حرف بزنیم؟
در یک زمان که در بحث کتاب "فقه و عرف" خیلی درگیر حوادث مشروطه شدم، چون دعوای مشروطه و علمای مشروطه بخشی از آن بحثهای فلسفه فقهی بود. مثل همین گستره شریعت که دعوا داشتند. یکی میگفت ما قانون اساسی نمیخواهیم، مرحوم شیخ فضلالله میگفت ما نماینده مجلس نمیخواهیم، مجلس قانونگذاری حرام است. در مقابل مرحوم آقای نائینی و دیگران مقاومت میکردند.
واقعاً اگر کسی به این آقایان یاد میداد که دعوا نیاز به ناسزاگویی ندارد و نیاز به تندی ندارد، شاید خیلی مسائل بهتر حل میشد. اینگونه همدیگر را تکفیر و تفسیق نمیکردند.
در کل، ما که تفسیر قرآن میخوانیم باید برای این باشد که به وجودمان نفوذ کند. آیات قرآن را باید بلعید، نه اینکه فقط مطالعه یا تلاوت کرد. واقعاً این آیه ۱۱۱ خیلی درس میدهد. اساتید باید به شاگردانشان بگویند، اهل تبلیغ باید به مردم بگویند، ببینید رفتار قرآن چگونه است. سیاستمداران ما، اهل قلم، اهل رسانه باید بفهمند لازم نیست این همه پرخاش و ناسزایی و جدال محرم. جدال حلال هم هست.
نکته دوم: خود بِه پنداری یهود و نصاری و سایر ادیان و مذاهب
نکته دیگری که در هفته گذشته وارد آن شدیم، بخشی از آیه ۱۱۳ است. وقتی قرآن مطرح میکند: «قَالَتِ الْیَهُودُ لَیْسَتِ النَّصَارَی عَلَی شَیْءٍ»؛ یهود گفتند نصارا کارشان بیهوده است، اصلاً پایه و اساسی ندارند. «وَقَالَتِ النَّصَارَی لَیْسَتِ الْیَهُودُ عَلَی شَیْءٍ»؛ در مقابل نصارا گفتند یهود دین باطل دارند.
در هفته گذشته گفتم ایشان که موسی را قبول داشتند، چطور گفتند «لَیْسَتِ الْیَهُودُ عَلَی شَیْءٍ»؟ شاید باید بگوییم میخواستند بگویند کسانی که الان به اسم یهود هستند. آنان میتوانستند بگویند حتی پیغمبر مسیحیان را هم ما قبول نداریم -العیاذ بالله- برخی شان گفتند ایشان کذاب و دجال است. اما آن مسیحیان نمیتوانستند بگویند موسی را قبول نداریم چون باورشان بود. ولی در عین حال گفتند: «لَیْسَتِ الْیَهُودُ عَلَی شَیْءٍ». بعد کتاب میخوانند: «وَهُمْ یَتْلُونَ الْکِتَابَ»؛ اینان تورات پیششان است، انجیل هم پیششان است، در عین حال این حرفها را میزنند.
اینجا برخی از فضلا تذکر دادند که از تعبیر «وَهُمْ یَتْلُونَ الْکِتَابَ» شاید این برداشت شود که آنها تورات اصلی و غیر محرف را داشتند. یعنی منظور از «الکتاب» تورات محرف نباشد، بلکه همان تورات اصلی باشد که آمدن عیسی را بشارت داده است. چون بحثی هست که آیا تورات و انجیل که نازلٌ من الله بود، از همان اول تحریف شد و نسخه اصلی گم شد، یا آنها نسخه اصلی را داشتند اما کتمان میکردند؟ جاهای دیگر هم قرآن اشاره میکند که آنان آیات تورات را کتمان میکنند. نمیگویند چون به منافعشان لطمه میزند. ممکن است از «یَتْلُونَ الْکِتَابَ» این استفاده را کرد. استفاده محمودی هم است.
جریان فراگیر انحصارطلبی در ادیان
آنچه که متن آیه را از تاریخ بودن خارج میکند و به صحنه الان میآورد، ادامه آیه است: «کَذَلِکَ قَالَ الَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ»؛ همین سخن را جاهلان هم گفتند.
آیه برای گذشته است میگوید: «قَــالَ الَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ»، ولی نباید در اینگونه موارد، زمان را محدود بدانیم. یعنی هم شامل «قَالَ الَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ» می شود و هم شامل «یَقُولُ الَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ». این تعبیرِ «مِثْلَ قَوْلِهِمْ» یعنی اینطور نیست که این مخصوص یهود و نصارا باشد.
روایت از تفسیر امام عسکری علیهالسلام
روایت مهمی در تفسیر امام عسکری علیهالسلام آمده است. این روایت را هم البرهان نقل میکند. (تفسیر البرهان از تفاسیر مهم شیعه و روایی هم هست. خود مرحوم بحرانی مسلک اخباری دارد، طبیعتاً ایشان قرآن را بیشتر با اخبار درک میکند و به همین خاطر تفسیر روایی محض مینویسد).
از تفسیر امام عسکری علیهالسلام نقل میکند که حضرت امیرالمؤمنین فرمودند -دقت کنید یک جریان فراگیر است-: «وَ قٰالُوا يَعْنِي اَلْيَهُودَ وَ اَلنَّصَارَى. قَالَتِ اَلْيَهُودُ : لَنْ يَدْخُلَ اَلْجَنَّةَ إِلاّٰ مَنْ كٰانَ هُوداً، وَ قَوْلُهُ: أَوْ نَصٰارىٰ يَعْنِي وَ قَالَتِ اَلنَّصَارَى: لَنْ يَدْخُلَ اَلْجَنَّةَ إِلاَّ مَنْ كَانَ نَصْرَانِيّاً».
حال برویم سراغ آن «کَذَلِکَ قَالَ الَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ». امام میفرمایند: «وَ قَد قَالَ غَیْرُهُمْ»؛ غیر این دو گروه هم همین حرف را زدند.
بعد امام مثال زدند: «قَالَتِ الدَّهْرِیَّةُ الْأَشْیَاءُ لَا بَدْءَ لَهَا وَهِیَ دَائِمَةٌ»؛ دهریون، کسانی اند که قائل به هیچ دینی نیستند، به متافیزیک معتقد نیستند. امروزه از ایشان به "ماتریالیسم" و "تفکر مادی" تعبیر میکنند. آنها گفتند: اشیا آغاز ندارد، عالم قدیم است و دائمی است. تا اینجا غلطی کردند، منکر مبدا شدند؛ اما بعد امام میفرماید: آنها گفتند: «مَنْ خَالَفَنَا فِی هَذَا فَهُوَ ظَالِمٌ مُخْطِئٌ مُضِلٌّ»؛ هرکه غیر این بگوید، گمراه، خطاکار و گمراهکننده است.
اگر تمام دهریون عالم، تمام ماتریالیستها جمع شوند، نمیتوانند دلیلی بر انکار خدا بیاورند. یعنی تمام عالم جمع شوند دست به دست هم بدهند، فقط میتوانند بگویند ما ندیدیم، ما نمیدانیم. همانطور که آیه میفرماید: «مَا لَهُمْ بِذَلِکَ مِنْ سُلْطَانٍ إِنْ هُمْ إِلَّا یَخْرُصُونَ»؛ برهانی ندارند. چیزی که برهان ندارید چطور میگویید «مَنْ خَالَفَنَا...»؟ لااقل ساکت باشید!
اگر کسی تمام سعیش را کند، میتواند ثابت کند قیامت دروغ است؟ نهایت میتواند بگوید من بعید میشمارم. اما نمیتواند بگوید که امروز ثابت شده قیامتی وجود ندارد!
وقتی نظریه داروین -"ترانسفورمیسم" یعنی تکامل انواع- مطرح شد، همین ماتریالیستها در بوق و کرنا گفتند: دیگر دوران دین تمام شد! معلوم شد اینها دروغ بوده و دین بنیان ندارد! ارتباطی هم داشت، چون تعلیمات مسیحیت با ترانسفورمیسم مخالف بود. نهایت، نظر داروین هنوز هم فرضیه است به آن شکلی که میگویند، هنوز نظریه نشده است.
مثالهایی از انحصارطلبی دیگران
حدیث ادامه میدهد: «وَقَالَتِ الثَّنَوِیَّةُ»؛ قائلان به نور و ظلمت گفتند: «النُّورُ وَالظُّلْمَةُ هُمَا الْمُدَبِّرَانِ»؛ قائل به دو منشا شدند: نور و ظلمت. «مَنْ خَالَفَنَا فِی هَذَا فَقَدْ ضَلَّ».
«وَقَالَ مُشْرِکُو الْعَرَبِ»؛ این دیگر بسیار عجیب است. مشرکان عرب میگفتند: «إِنَّ أَوْثَانَنَا آلِهَةٌ»؛ همین بتهایی که ما با چوب و خرما میسازیم معبود است. این آدم با این سطح از تفکر میگوید: «مَنْ خَالَفَنَا فِی هَذَا ضَلَّ»؛ بتپرستِ بیدفاع میگوید «مَنْ خَالَفَنَا فِی هَذَا فَقَدْ ضَلَّ»!
اینها دیگر تاریخی نیست، یعنی الان هم همینطور است. الان هم وقتی انسان میرود ادیان را میبیند، دینداران را میبیند، هر کسی طرف خودش را میگیرد و بقیه را گمراه میداند.
بحثی در مورد روایات امنیت شیعه از جهنم
در ذیل آیه ۸۰ تا ۸۲، آنجا که میفرمود: «وَقَالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَیَّاماً مَعْدُودَةً»؛ آتش سراغ ما نمیآید، آتش جهنم اگر هم بیاید ایام معدود است. در آنجا وارد روایاتی شدیم که در تراث ما وجود دارد.
چیزی شبیه این را ما هم داریم. گاهی برخی از ما میگوییم: «لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ» و حتی استثنا نمیکنیم یا نهایتا می گوییم «إلّا أَیَّاماً مَعْدُودَةً». برخی استثنا میکنند که آتش بر شیعه یا بر محب امیرالمؤمنین علیه السلام حرام است. اگر از مغز سر تا کف پا غرق گناه هم باشد ولی محبت امیرالمؤمنین را داشته باشد بس است! این تعبیر در میان ما خیلی شایع است. میگویند: بر در فردوس نوشته: هرکس که علیدوست بود اهل بهشت است!
ما اینگونه روایات را یا باید به دلیل تعارضش با مسلمات دین و قرآن رد کنیم. ما خاک پای غلامان امیرالمؤمنین علیه السلام را نیز به چشم میکنیم، این اعتقاد ماست. اما این که بگویند «هرکه علیدوست بود اهل بهشت است» و به دوستی اکتفا کند، ما این را خلاف قرآن می دانیم.
قرآن هیچ کجا محبت محض را معیار قرار نداده است. حتی خداوند محبت به خودش را هم معیار قرار نداده است.این خلاف قرآن است. در آنجا گفتم ۳۱۵ مرتبه «آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ» یا چیزی شبیه آن داریم. روایات مخالف این سخن را داریم. «إِنَّ وَلَایَتَنَا لَا تُدْرَکُ إِلَّا بِالْعَمَلِ». یا باید اینها را کنار بگذاریم و توقف کنیم، یا توجیه کنیم! یکی از توجیحات این است که محب اهل بیت علیهم السلام ممکن است مبتلا به آتش جهنم نشود ولی برزخش خدا میداند چه میشود. چون برخی روایات داریم که فرمودند: برزختان را ما تعهد نمیکنیم، برزختان با خودتان، قیامت دست ماست.
شخصی آمد خدمت امام و عرض کرد: چرا به پیامبر میگویند ابوالقاسم؟ امام فرمودند: چون حضرت پسری به نام قاسم داشتند. عرب هم که کنیه را از نام فرزند اول میگیرد. امام دیدند این آدم قابلیت دارد، فرمودند پیامبر معلم علی علیهم السلام است. معلم در حکم پدر است و علی «قَاسِمُ الْجَنَّةِ وَالنَّارِ». ابوالقاسم که به پیامبر میگویند یعنی ابوعلی، یعنی معلم علی علیهالسلام.
روایتی مشابه این را شیعه و سنی قبول دارند ولی فرمودند برزخ با ما نیست. برزخ هزاران سال می گذرد. هیچ قومی نباید خود بِهپندار باشد. حتی شیعه هم نباید خود را در حاشیه امن بداند. ما تمام ادله این باب را بررسی کرده ایم. 10 گروه روایت دارد. حاصلش آن بود که عرض شد. البته افرادی همچون شهید مطهری توجیهاتی آورده اند. مثلا روایاتی که می فرمایند اگر محب امیرالمومنین علیه السلام باشد، ولو از فرق تا قدم غرق گناه باشید، مشکلی نیست. ایشان می فرماید این تعلیق به محال است. یعنی نمی شود شیعه باشی و چنین گناهی کنی. قبل از ایشان هم افرادی همچون سلطان الواعظین چنین توجیحاتی نسبت به روایت «مَن بَکَی او اَبکَی او تباکَی» مطرح کرده اند. لکن به نظر می رسد که این جواب ها وارد نیست. شاید بتوانند مخالفین را قانع کنند اما خلاف ادله است.
مقدمه ای برای ورود به آیه 114
پرونده را آیه 114 را کمی باز میکنیم. اگر برای فقه وقت میگذارید، برای اصول وقت میگذارید، تفسیر بیشتر اولویت دارد.
ان شاءالله هفته آینده این آیه را بحث می کنیم:
«وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن مَّنَعَ مَسَاجِدَ اللَّهِ أَن یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ وَسَعَىٰ فِی خَرَابِهَا ۚ أُولَٰئِکَ مَا کَانَ لَهُمْ أَن یَدْخُلُوهَا إِلَّا خَائِفِینَ ۚ لَهُمْ فِی الدُّنْیَا خِزْیٌ وَلَهُمْ فِی الْآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِیمٌ» (بقره ۱۱۴)
معمولاً چند آیه را با هم بررسی میکنیم، ولی این آیه خودش یک پیام مستقل دارد. لذا تک آیه بحث میکنیم.
بررسی کلمه «مَنْ أَظْلَمُ»
یکی از نکات مهم در این کلمه «مَنْ أَظْلَمُ» است؛ یعنی اگر کسی مانع مساجد الله شود، ظالمترین مردم است. مخصوصاً با توجه به اینکه در قرآن جاهای دیگر نیز «أَظْلَم» به کسان دیگر گفته شده است. میدانید که «افعل تفضیل» بر انحصار دلالت دارد. شما اگر گفتید زید اَعلَم در بلد است، گفتید اعلم در بلد کسی دیگر است، تناقض گفته اید؛ مگر اینکه مثلاً تغییری کرده باشد. اینجا اظلم آمده در حالی که در قرآن به گروههای دیگر هم «مَنْ أَظْلَم» گفته شده است. این مطلب را باید هفته آینده درست کنیم.
بررسی ترکیب آیه
یک مقدار ترکیب آیه را هم بحث می کنیم. البته بنا نداریم بحث ادبی کنیم، ولی جایی لازم باشد وارد می شویم. سوال این است که چرا قرآن می فرماید: «مَا کَانَ لَهُمْ أَن یَدْخُلُوهَا إِلَّا خَائِفِینَ»؟ آیا میخواهد حکم فقهی بدهد؟ مثلاً کفار اگر وارد مساجد شوند، باید خائف باشند؟ یعنی چه؟ آیا اینجا دستور فقهی است؟ اینها نکاتی است که کمتر به آن پرداخته شده است.
برنامه ما در تفسیر شرح تحتاللفظی کلمات نیست، مگر جایی که لازم باشد. ان شاءالله هفته آینده این آیه و حتی آیه بعدش را بحث میکنیم.
وَلِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ و الحمد لله رب العالمین
- جدال احسن
- تفسیر قرآن کریم
- تفسیر نورالثقلین
- تفسیر سوره بقره
- خود به پنداری
- تفسیر آیات 111 الی 113 سوره بقره
- خود به پنداری یهود
- خود به پنداری نصاری
- تفسیر سوره بقره آیات 111 الی 113
- خود به پنداری و فراگیری آن
- روایت جدال احسن
- تفسیر البرهان
برچسب ها:
چکیده نکات
ادامه تفسیر آیات 111 الی 113 - جریان فراگیر مورد اشاره در آیه 113 - روایت امام عسکری علیه السلام در این باره
ادب مناظره و جایگاه جدال احسن مورد اشاره در آیه 111
روایت امام صادق علیه السلام در مورد جدال احسن
نظر شما