header

خارج فقه سیاسی (1400-1401) - جلسه 28

خارج فقه سیاسی (1400-1401)

مؤیدات یا ادلّه اندیشه سوم: 1. حذف مرزها و تشکیل حکومت واحد جهانی مفاسد زیادی دارد. 2. حقوق عقلایی و سیره عقلای ممضا مبنای اعتبار و مشروعیت مرزها است (قاعده شرط و اشتراط) اگر مرزها هم با شرط و قرار نبوده به تدریج مورد رضایت و توافق قرار گرفته است. 3. در قرآن بیش از 500 مرتبه کلمه ارض آمده و به ساکنان آن سرزمین ها نسبت داده شده است. 4. می‌توان گفت: هر ملتی مالک مشاع سرزمین خویش است. 5. وجوب دفاع و پذیرش نهاد مرابطه و روایات دالّ بر وطن دوستی دلیل یا مؤید قبول مرزهای ملی در نگاه شارع است. 6. حکومت محور بودن اسلام 7. قانون تحجیر و سبق و احیاء هم وجود دارد.
این وجوه اگر هر کدام مستقلا دلیل نباشد مجموعا می‌تواند دلالت کند.
مرزهای ملی در قانون اساسی ج.ا. ایران در اصول: 9- 16- 78- 100- 143- 152- 176
نتیجه: نمی‌توان علی الاطلاق مرزهای ملی را با همه احکام آن پذیرفت.
پاسخ به پرسش های مطرح در ابتدای بحث

خارج فقه سیاسی (99-1400) - جلسه 28

جلسه بیست و هشتم (52)
پاسخ به چند پرسش
پاسخ به نظریه عدم اعتبار رای اکثریت
نصوص دال بر حق مردم در انتخاب
تفصیل بین امر الله و امور الناس

خارج فقه سیاسی (1401-1402) - جلسه 27

خارج فقه سیاسی (1401-1402)

تحقیق در مساله
1. مساله جانشیان حاکم،تعبدی و نقلی نیست بلکه عقلی و عقلایی است. نباید کار مردم معطل بماند و نباید در امور مردم ناموجه دخالت شود.
2. وجوهی که گفته شد(حسبه/امربه معروف/نهی از منکر/پیشگیری از هرج و مرج)با یکدیگر منافات ندارد و نباید از این ها به دلیل اختلاف وجه به دو نظر متفاوت رسید.
3. معنای ولایت لزوم تحفظ بر منافع و حقوق است.روایات نیز همین معنا را می‌رساند مثل معتبره سماعه و علی بن رئاب و محمد بن اسماعیل بن بزیع.
پس اصل جانشینی مسلّم است.
4. ولایت عالمان عادل عاقل و حکومتی دیدن مساله و رتبه بندی جانشین ها اصل بر دخالت حاکمیت است.
مناسبات قاعده با دادرسی غیابی/بحث های باقی مانده از فقه سیاسی.

خارج فقه سیاسی (1400-1401) - جلسه 27

خارج فقه سیاسی (1400-1401)

مطلوب ایده‌آل حذف مرزها و تشکیل حکومت واحد جهانی نظیر حکومت مهدوی است. تفاوت این حکومت با نظریه(جامعه همگن برین کمونیسم) از جهات مختلف.
با وضع موجود که مرزها وجود دارد سه نظریه را می‌توان استنباط کرد:
1. الغای مرزهای جغرافیایی و لزوم مبارزه با آن و تن ندادن به آن به طور مطلق.
2. پذیرش مرزهای حغرافیایی به عنوان یک ضرورت و تن دادن به احکام آن در حدّ اضطرار.
3. پذیرش مرزها به عنوان یک واقعیت و دارای آثار مطلوب با احکام آن.
آن چه مسلّم است این است که مرزهای موجود بین کشورها هیچ پشتوانه‌ای ندارد و گاه موجب تنش و اختلاف هم شده است.
برخی برای اثبات مرزها به قواعدی تمسک کرده‌اند مثل قاعده سبق و احیا کهه به نظر ما قاعده تراشی است...