header

تفسیر قرآن کریم(1401-1402) - جلسه 27

تفسیر قرآن کریم(1401-1402)

مبعِّدات توجیه روایات مبین ثواب ها و فضیلت ها به قید تفکر و عمل:
1. بسیاری بسیاری از موارد ثواب ها مطلق است و تقیید ان ها در نادری از موارد،شاهد بر تقیید بقیه نیست.
2. آن چه در فضیلت تلاوت سوره عنکبوت و روم آمده است.
اگر مقید به عمل بود که این تعابیر جا نداشت.
3. شارع حکیم می‌خواسته قرآن در هر کوی و برزن تلاوت شود،در دسترس باشد و... لذا برای انس با آن، حفظ آن و تلاوت آن ثواب های عظیم قرار داده است.
4. توجیه فوق صرف استبعاد است با این که باید گفت:
«ان الله جواد ماجد کریم اذا قرأ ما معه اعطاه الله ذلک» امام سجاد علیه السلام/راجع به ثواب قراءت ها /محجة البیضاء:221/2
5. اصولا این که ثواب مترتب بر صرف قرائت نباشد و مقید به عمل و تفکر باشد لکن امر تفسیر این گونه گفته شود،تقصیر در بیان به حساب می‌آید.
مقربات توجیه اصحاب تفسیر نمونه:
1. بالاخره سوره با سوره نباید تفاوت کند.اگر در بعضی تقلید هست،قرینه عرفی بر بقیه می‌شود.
2. وجود برخی ادله مثل:ألا لا خیر فی قرائت لیس فیها تدبر/من قرأ القرآن و لم یعمل به حشره الله عزوجل یوم القیامة اعمی/کذلک اتتک آیاتنا فنسیتها و کذلک الیوم تنسی/اذا لم یفل فی القرآن و لم تستأکل به و لم یراء به
لکن این مقربات قابل توجیه است به نظر می‌رسد باید گفت:
1. حمل بر اقتضاء شود که قابل حذف است.
2. مسلّم روایات ساختگی و جعلی هم وجود دارد که حساب آن ها جدا است(درایه شهید ثانی ص57/لؤلؤ ومرجان ص113 و...)
3. البته قرائت جای کارهای دیگر را نمی‌گیرد.
4. این رفتار نسبت به سایر ثواب ها هم جاری است.

تفسیر قرآن کریم(1401-1402) - جلسه 26

تفسیر قرآن کریم(1401-1402)

تحقیق در زمینه ثواب ها و فضیلت های گفته شده به عنوان آثار مترتب بر تلاوت سوره ها و آیات:
1. قبول مطلق! 2. ردّ مطلق 3. قبول با توجیه عام و واحد مثلا گفته شده: این ثواب ها و فضیلت ها برای تلاوت و عمل به دستورات قرآن است(رفتار اصحاب تفسیر نمونه). و دلیل آن را این قرار داده‌اند که در برخی سوره ها «قرائت و معرفت» یا «قرائت و عمل» آمده است.(نورالثقلین 6/1 ح10 و تفسیر نمونه 25/ 272 و 14 / 189 در فضیلت سوره مومنون)
نقد و بررسی این راه ها: عدم توفیق راه اول و دوم. به ویژه بسیاری از این نقل ها ضعیف است و بر فرض اعتبار باید با خبر موثق ثابت شود و خبر ثقه کافی نیست.
جریان خیرالطرق المیسره نیز در این جا راه ندارد.
راه سوم ضعیف است؛ اتفاقا آن چه شاهد می‌آورند، شاهد بر نفی است نه اثبات.
جریان مطلق و مقید هم نیز در این جا جاری نیست به علاوه کلیت آن قاعده به شرعیات مرتبط است نه مطلق معارف.

تفسیر قرآن کریم(1400-1401) - جلسه 26

تفسیر قرآن کریم(1400-1401)

طلب هدایت از قرآن (رهبر) نه ابزار توجیه و تطبیق - در تفسیر متون از جمله قرآن باید خالی الذهن بود. ( تا مقدار مقدور) اعتراف مهم نیست گفتمان و رویّه مهم است.
ابوالحسن عبیدالله کرخی: کل آیة تخالف ما علیه اصحابنا فهی مأوّلة او منسوخة!
امروزه گزینه سومی هم آمده و آن عصری دانستن آیات است.تصور کنید مثل کرخی اشعری باشد(در مذهب فقهی حنفی است) و به آیه: (انا هدیناه السبیل إما شاکرا إما کفورا) برسد چه می‌کند!
امروزه کرخیست زیاد داریم! لذا به راحتی آیات صریح قرآن را تخته بند زمان می‌کنند.
چنان که در (الزانیة و الزانی) گفتند و در (السارق و السارقة) و در (و لکم فی القصاص حیاة) گفتند.
مبانی روانی این رفتار: 1. جهل به منزلت قرآن 2. تعصّب به داشته خود (حب الشئ یعمی و یصم) 3. بشرط لا بودن نسبت به داشته های دیگران (الناس اعداء ما جهلوا)
مثال دیگر: رفتار فخر رازی بود که در مجلس قبل بیان شد. جالب این که قبح فاعلی الزاما در این جا مطرح نیست، آن چه هست قبح فعلی است. البته این سخنان به معنای نادیده گرفتن قرائن حالی و مقالی و ضروریت های معرفتی و فقهی و تشکیل دستگاه واره دلالت کننده یعنی نظام حلقوی و هرمی نیست.
مبانی تفسیر: 1. وحیانی بودن قرآن 2. معجز بودن آن 3. عدم تحریف 4. جامع و جهانی و جاودان بودن قرآن 5. فهم پذیری 6. حجیت ظواهر 7. لایه مندی معرفتی قرآن (ظهر و بطن)
_(مبانی فهم قرآن - محقق کمال نادری - راهنمایی اینجانب - زمستان 1389 رساله دکتری)

تفسیر قرآن کریم(1401-1402) - جلسه 25

تفسیر قرآن کریم(1401-1402)

شرح استدلال مصرّان بر وجوب تعیین سوره قبل از شیخ انصاری و محقق خویی.
کلام صاحب جواهر مبنی بر کفایت قصد جامع - تحلیل الشیء لاینقلب عما هو علیه و نقد آن - دفاع از فکر صاحب جواهر در مساله.
استدلال شیخ انصاری: هو من قبیل التشخص بالغایات و نقد آن - عرفی دیدن مساله.
خلط اعتبار به تکوین - مقایسه این گفتگوها با پیامی که از مثل معتبره زراره استفاده می‌شود که امام علیه السلام می‌فرمایند: اذا نسیت الظهر حتی صلّیت العصر فذکرتها و انت فی الصلاة او بعد فراغک فانوها الاولی ثم صلّ العصر فانما هی اربع مکان اربع(وسائل؛ج4:ص 291)