مقدمه اصول فقه (1401-1402) - جلسه 26
پاسخ به چند سوال - خلاصه: وضع تابع نیاز است و نیاز تابع وجودات موجود در خارج از وجودات جوهر، عرض و ربطی و نسبت شاید وجه ذهاب محقق رضی به علامت بودن حروف ذهاب وی به این بوده که تصور صحیحی از وجود ربطی،نسبی و حرفی نداشته است.
تطبیق مثال در زید فی الدار: وجودات: زید و دار که دال بر جوهرند - مکانیت دار از بدو مکین زید در دار که عرض است- نسبت زید به دار.
فرق حرکات با حروف. در حرکات ما بازاء در خارج نیست و این حرکات حرف قرار عرفی از اهل لسان است و لذا در زبانی هست و در زبانی نیست.
در اسناد قام به زید معنای ربطی هست که دال هم دارد...
مقدمه اصول فقه (1401-1402) - جلسه 25
بیان رای دوم در معانی حروف - تکون الحروف علائم کلمات محقق رضی در این باره - "فی غیره" وصف لفظ مقدر است نه وصف معنی. توضیح کلام محقق رضی: وزان حروف وزان قرینه در مثل رایت اسدا یرمی است که یرمی دال بر معنایی در اسد است.
تطبیق کلام رضی در "زید فی الدار" که "فی" دال بر ظرفیت در دار است.
محقق رضی تنوین را حرف میداند نه فقط علامت.
مقدمه اصول فقه (1401-1402) - جلسه 24
پاسخ به چند سوال - ان قلت و قلت - معانی الفاظ حقائق اشیاء لابشرط از وجود ذهنی و خارجی بلکه از وجود است.
اشکال بر محقق خراسانی که معانی را کلی طبیعی دانسته است.
معانی حرفی و اسمی متفاوت هستند - استعمال هیچکدام به جای دیگری صحیح نیست - لایرادف الحرف الاسم الحرف - اشکال بر ابن هشام که مثل "ال" را که دالّ بر استغراق است حرف میداند و حلول کل را مکان ال استغراق حقیقتاً قبول دارد. کل را هم اسم میداند و مترادف حرف و اسم را نیز قبول ندارد! و این مجموعه با هم جمع نمیشود.
رأی دوم در حروف: حروف علامت است و لا معنی له اصلاً.مثل علامت است.
تعریف صحیح برای حرف: هو الذی لا یدل الّا علی معنی فی غیره.
تعریف نا صحیح برای حرف: ما دلّ علی معنی فی غیره.
"فی غیره" مصداقش لفظ است یعنی ما دل علی معنی فی لفظ غیره و وصف لفظ مقدر است نه وصف معنا.
مقدمه اصول فقه (1401-1402) - جلسه 23
توضیح بیشتر از حوزه اختیارات واضع و تمییز موارد تدخّل او از غیر آن.
واضع در حوزه موضوع له و شرائط آن میتواند دخالت کند مثلا لا و لم را برای نفی وضع کند و یکی را در نفی ماضی و دیگری را در نفی مضارع و هکذا، اما پس از وضع نمیتواند کاری که خارج از موضوع له است انجام دهد. مشکل نظر جناب آخوند همین است که موضوع له را در حروف و اسماء یکی میداند، استقلال و فی غیره بودن را خارج از حریم موضوع له میداند و از طرفی پای واضع را به میان میآورد.
البته مراعات هنجار های یک زبان در مفاهمه ربطی به وضع ندارد و امر دیگری است.
ملاحظه دیگری که بر محقق خراسانی وارد است این که در خارج وجود ربطی غیر از وجود نفسی است و دال بر اولی حرف است، چنان که دال بر دوم اسم است، پس نمیتواند موضوع له این دو یکی باشد.
مثلا ابتدا سیر و انتها سیر غیر از نسبت ربطی سیر بالبصرة و بالکوفة است.(سرت من البصرة الی الکوفه)
لازمه سخن ما این نیست که موضوع له حقائق و عینیت ها در خارج است.