header

خارج اصول فقه- دور دوم (1400-1401) - جلسه 36

خارج اصول فقه- دور دوم (1400-1401)

پاسخ به چند سوال - تعریف حکم شامل خطابات شارع به مجتمع اسلامی یا انسانی (بنا بر قول) نیز می شود. حکم مساوی با قانون نیست(تفاوت) حکم غیر از حق است.
لزوم ملاحظه آنچه در صحن تقنین عقلا وجود دارد برای محیط تشریع در تشریع الاهی - زیر سوال بردن مرحله انشاء در تشریع الاهی
تفوت اطلاقات حکم با مراحل حکم - مهم در بحث از مراحل حکم نیست بلکه بحث از این است که چه پدیده هایی در محیط شریعت وجود دارد.
با این نگاه محور بحث اصلی عوض می شود، چنان که اختلاف در مراحل حکم بی فایده می شود و اختلاف در مساله یا کلاً از بین می رود یا تقلیل می یابد.

مقدمه اصول فقه (1402-1403) - جلسه 35

مقدمه اصول فقه (1402-1403)

درس اخلاق: فاطمه زهرا سلام الله علیها و لیلة القدر و حضرت زهرا.
توجیه محقق دوانی: قیام مبدأ اشتقاق به ذات لازم نیست. جواب ملاصدرا: این موارد مجاز است از باب توسعه و مبدأ حدید نیست چون جامد است مبدأ مثل تحدد یا حدیدیّت است.اصفهانی: با سایر موارد فرق ندارد. صرف ربط مخصوص کافی است.
سه نسخه: 1. حدید و شمس می‌تواند مبدأ اشتقاق باشد و کلام ملاصدرا صحیح نیست.گفته ها و ارتکازات ابتدایی بر خلاف لزوم متابعت ندارد.

مقدمه اصول فقه (1401-1402) - جلسه 35

مقدمه اصول فقه (1401-1402)

کلام محقق حائری جهت اثبات کون الکل عاماً:
1. برخی مفاهیم نحوه وجودش در خارج؛ تبعی، بالغیر و لابنفسه است.
2. این مفاهیم گاه در ذهن مستقل تصور می‌شود مثل تصور ضرب بدون هیچ اضافه‌ای و گاه مثل وجودش در خارج تصور می‌شود.
3. ولی در هر دو حالِ از تصور، کلی و قید وجود ذهنی آن ملغی است و حقیقت آن در هر دو حال یکی است، هر چند تصورش بنا بر فرض دوم، متوقف بر وجود مفهوم دیگر در ذهن است.
4. این توقف و مفهوم دیگر جزیی از متصوّر نیست.
5. مثلا حقیقت ابتدا سه وجود دارد:
الف: وجود نفس الامری واقعی در خارج ب: وجود ذهنی مستقل ج: وجود ذهنی به نحو وجود خارجی.
و چنان که وجود به نحو دوم آن را جزیی و خاص نمی‌کند بلکه با تعریه از وجود ذهنی کلی است، کذلک وجود به نحو سوم.
6. این مفهوم به لحاظ اول از دو لحاظ اخیر برای "الابتدا" است و به لحاظ اخیر برای "من" ولی همه کلی است.
کلام محقق نایینی:
1. حاجت معنای حرفی بع غیر مثل ایجادی بودنش منافات با کلی بودن آن ندارد.
2. بین هر آن چه با "من" ایجاد می‌شود هیچ اختلافی نیست در حالی که بین آن چه با "من" ایجاد می‌شود غیر از آن است که با "الی" ایجاد می‌شود؛ در حالی که اگر معنی جزیی بود می‌بایست در هر استعمال "من" آن چه ایجاد می‌شود غیر از آن باشد که با استعمال دیگر ایجاد می‌شود؛ مانند غیریت زید و عمرو
3. "من" موضوعة للقدر الجامع بین موارد آن و لا نعنی بکلیة معنای حرفی مگر همین معنا.