header

مقصد اول اصول فقه (1403-1404) - جلسه 38

مقصد اول اصول فقه (1403-1404)

تعیین نوع نزاع در اجزاء؛ آراء:
1. انما هو فی مقتضی وضع اللغة و عرفها
2. ربطی به عالم الفاظ ندارد بلکه عقل است چون حاکم در مساله عقل است.
3. مساله می‌تواند عقلی - عقلایی و نقلی باشد.
باید گفت: گاه گفتگو از اجزاء از تکلیف در فرض اتیان به مامور به مطابق همان تکلیف است. مثلا نماز را در حال اختیار با همه شرایط واقعی می‌خواند آیا امر به نماز اختیاری ساقط می‌شود؟
یا وظیفه اضطراریه را انجام می‌دهد آیا امر اضطراری ساقط می‌شود؟
واضح است که مساله در این جا عقلی است. شاید تسالم نقل شده از محقق بروجردی راجع به این فرض است و گاه بحث در جانشینی و اسقاط یک امر با اتیان مامور به به امر دیگر است.
و بحث مهم اجزا در این فرض است.

مقدمه اصول فقه (1402-1403) - جلسه 38

مقدمه اصول فقه (1402-1403)

چهار ادعا از محقق خراسانی در ارتباط با تاسیس اصل در مشتق
1. لا اصل فی المسالة یعول علیها عند الشک؛ مراد اصل عملی است و الّا اگر اصل لفظی بود این گونه رد نمی‌کرد. در اصول لفظی کار میدانی لازم است.
ان قلت: در آخر کلامش ناظر به اصل عملی است.
قلت: در هر دو قسمت ناظر به اصل عملی است.
2. دعوای دوم مورد نقض و ابرام واقع شده است. کلمات در این باره دیده شود.
3. اصل غلبه بنابر فرض تمامیت و عدم نباید در تاسیس اصل بیاید،باید در ادله طرفین ذکر شود.
4. نسبت به دعوای برائت و استصحاب گاه گفته می‌شود: در فرض اول استصحاب عالمیت را داریم. به علاوه جای احتیاط است نه برائت.و در فرض دوم استصحاب موضوع به جای استصحاب حکم؟

پاسخ به پرسش های درسی روزانه اصول(1401-1402) - جلسه 38

پاسخ به پرسش های درسی روزانه اصول(1401-1402)

پاسخ به پرسش های درسی روزانه اصول جلسه 38(1401-1402)

مقدمه اصول فقه (1401-1402) - جلسه 38

مقدمه اصول فقه (1401-1402)

تحقیق در مساله: در تحقیق باید 1. به نقد بیان های قابل نقد گذشته پرداخت 2. رای مختار را بیان کرد و از آن دفاع نمود. فنقول:
الف- اصل و فرع وضع، تابع ضرورتی است که واضع احساس می‌کند تا مفاهمه صورت پذیرد و به تعداد وجوداتی که در خارج می‌بیند، هر چند رابط و غیر مستقل باشد باید وضع صورت دهد.
ب. واضع در وضع حروف هر چند وجودات متعدد می‌بیند لکن در وقت تصور شیءی عام می‌بیند و لفظ را برای همین وضع می‌کند. مثلا در وضع"فی" وجودی می‌بیند با حقیقت "این در آن" و لفظ "فی" را برای همین حقیقت وضع می‌کند و هیچ کار به خصوصیات فردی ندارد.
نتیجه این بیان امور ذیل است:
1. آن چه واضع در وضع حروف می‌بیند، هر چند حقیقتی مستقل است و لذا از اسم در مورد آن استفاده می‌کند اما این حقیقت روی دیگری هم دارد که جامع ماهوی معنای حرفی است و به این اعتبار موضوع له حرف است و آن چه قائلان به خاص بودن موضوع له بر آن تاکید داشتند از ندیدن این روی دیگر است.
2. به شدت باید از این که معنا وجود خارجی و حمل شایع پنداشته شود، پرهیز کرد.و این اشکالی است که بر قائلان به خاص بودن موضوع له وارد است.
3. در قول دوم بین استعمال و مستعمل فیه خلط شده است و آن چه خاص است استعمال است نه مستعمل فیه.