header

مقدمه اصول فقه (1401-1402) - جلسه 25

مقدمه اصول فقه (1401-1402)

بیان رای دوم در معانی حروف - تکون الحروف علائم کلمات محقق رضی در این باره - "فی غیره" وصف لفظ مقدر است نه وصف معنی. توضیح کلام محقق رضی: وزان حروف وزان قرینه در مثل رایت اسدا یرمی است که یرمی دال بر معنایی در اسد است.
تطبیق کلام رضی در "زید فی الدار" که "فی" دال بر ظرفیت در دار است.
محقق رضی تنوین را حرف می‌داند نه فقط علامت.

خارج اصول فقه - دور دوم (1400-1401) - جلسه 25

حدیث
اعقلوا الخبر اذا سمعتموه عقل رعایة لا عقل روایة فان رواة العلم کثیر و رعاته قلیل.
1. دو نهاد در اسناد داریم : نهاد عقل/وعی/رعی و نهاد نقل
سمع و روایت
در این حدیث ما مامور به اول هستیم.
2. مخاطبان این حدیث می توانند همه مردم باشند لکن قدر متیقن ما حوزویان و متکفلان امر فهم و بیان دین هستیم.
3. خبر می تواند لفظاً یا مناطاً شامل قرآن و سنت و همه تراث باشد.
4. تکلیف در این خبر وجوب است و نیاز به سند هم ندارد چون تکلیف عقل است.
پاسخ به این سوال که آیا اصول فقه رسم شده، برای همه ساحات فقه است یا نه؟
جواب این است که شریعت جامع است و فقه هم به تبع شریعت جامع و دارای ساحات مختلف است لکن تعدد ساحات فقه مستلزم تعدد اصول فقه نیست.
بله روی کرد فقیه در ساحات مختلف باید متفاوت باشد لکن این به معنای تعدد اصول فقه نیست.

مقدمه اصول فقه (1402-1403) - جلسه 24

مقدمه اصول فقه (1402-1403)

تحقیق: 1. علت وضع احتیاج بشر است. و از احتیاج ها اخبار از ماضی و آینده و حال است. لذا دو هیأت آورده و استعمال هیچ یک را به جای دیگری اجازه نداده است مگر با عنایت و مجاز.
2. در اختصاص هیأت ماضی برای ماضی و مضارع برای حال و آینده چند وجه متصور است:
الف. اخذ زمان به عنوان مدلول تضمنی و اسمی مثلا أمس در ضرب اخذ شود.
ب. هیأت برای نسبت متقید به سبق زمانی در نسبت به مسندالیه در ماضی (تقید داخل لکن قید خارج) و عدم سبق زمانی در نسبت به مسندالیه در مضارع
ج. آن چه قبلا گفته شد. اگر با وجه قبل متفاوت باشد.
3. وجه اول قابل التزام نیست چون معنای ضرب«زید و گذشته» نیست و متعین وجه دوم یا سوم است.
غیر واقعی بودن نزاع

مقدمه اصول فقه (1401-1402) - جلسه 24

مقدمه اصول فقه (1401-1402)

پاسخ به چند سوال - ان قلت و قلت - معانی الفاظ حقائق اشیاء لابشرط از وجود ذهنی و خارجی بلکه از وجود است.
اشکال بر محقق خراسانی که معانی را کلی طبیعی دانسته است.
معانی حرفی و اسمی متفاوت هستند - استعمال هیچکدام به جای دیگری صحیح نیست - لایرادف الحرف الاسم الحرف - اشکال بر ابن هشام که مثل "ال" را که دالّ بر استغراق است حرف می‌داند و حلول کل را مکان ال استغراق حقیقتاً قبول دارد. کل را هم اسم می‌داند و مترادف حرف و اسم را نیز قبول ندارد! و این مجموعه با هم جمع نمی‌شود.
رأی دوم در حروف: حروف علامت است و لا معنی له اصلاً.مثل علامت است.
تعریف صحیح برای حرف: هو الذی لا یدل الّا علی معنی فی غیره.
تعریف نا صحیح برای حرف: ما دلّ علی معنی فی غیره.
"فی غیره" مصداقش لفظ است یعنی ما دل علی معنی فی لفظ غیره و وصف لفظ مقدر است نه وصف معنا.